![]() |
عبدالکریم لاهیجی:
نظام جمهوری اسلامی دچار پارانویا شده است
بیش از ۹۰ درصد از نامزدهای اصلاحطلب انتخابات مجلس شورای اسلامی و تعدادی از اصولگرایان از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدهاند. رهبر جمهوری اسلامی این رد صلاحیتها را تایید کرده است. ترس علی خامنهای از چیست؟
«من گفتم کسانی که نظام را قبول ندارند رای بدهند، نه اینکه وارد مجلس شوند.» این سخنی است که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام رد صلاحیت بیش از ۹۰ درصد از نامزدهای اصلاحطلب انتخابات مجلس شورای اسلامی بر زبان راند.
رهبر جمهوری اسلامی پیش از بررسی صلاحیت نامزدهای نمایندگی مجلس شورا، در سخنانی گفته بود حتی آنان که خود او یا نظام را قبول ندارند هم در انتخابات شرکت کنند. اما با گذشت یک هفته سخنش را تغییر داد و به صراحت اعلام کرد که منظورش چیز دیگری بوده و گفت: «در هیچ جای دنیا، افرادی را که اصل نظام آن کشور را قبول ندارند، به مراکز تصمیمگیری راه نمیدهند.»
دکتر عبدالکریم لاهیجی حقوقدان و یکی از نویسندگان طرح اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در گفتوگو با دویچهوله این ادعای خامنهای را رد کرده میگوید: «اساس یک حکومت دموکراتیک مطابق موازین حقوق بشر که هم در اعلامیه حقوق بشر و هم در میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی آمده، این است که میگویند اساس و منشا قدرت حکومت از رای مردم است و این رای باید عمومی، آزادانه و صادقانه باشد یعنی همه مردم بتوانند در این انتخابات شرکت کنند، هم بهعنوان رایدهنده و هم بهعنوان داوطلب نمایندگی مردم. اگر مردم به آنها رای دادند و اکثریت را بهدست آوردند، آنها هستند که دولت را تشکیل میدهند.»
آقای لاهیجی میگوید در اولین دور انتخابات مجلس شورا در اسفند ۱۳۵۸ تمامی گروههای مختلف نامزد داشتند و از جمله خود آقای لاهیجی هم در آن دوره نامزد بوده. هرچند او تایید میکند که نتایج انتخابات را در همان دوره هم "دستکاری" میکردند اما مانع نامزد شدن هیچیک از افراد و گروههای مختلف نمیشدند.
هنوز نام کامل افرادی که رد صلاحیت شدهاند منتشر نشده است. شورای نگهبان ۲۰ روز فرصت دارد تا شکایات معترضان را بررسی و نتیجه نهایی را اعلام کند. برخی از اسامی معروفی که در میان ردصلاحیتشدگان هستند عبارتند از: علی مطهری، محسن و فاطمه هاشمی، فرزندان هاشمی رفسنجانی، رسول منتجبنیا، محمد جواد حقشناس و اکبر اعلمی.
رد صلاحیتشدگان تنها از میان اصلاحطلبان نیستند بلکه آتش تند تصمیم شورای نگهبان دامن اصولگرایانی چون علی مطهری و حمید رسایی را هم گرفته است. غیر از علی مطهری و حمید رسایی تعداد دیگری از نمایندگان کنونی مجلس نیز رد صلاحیت شدهاند از جمله نمایندگان کرمانشاه، سنندج، بیجار و پاوه.
این که اعضای شورای نگهبان حتی به اصولگرایانی چون علی مطهری و حمید رسایی که هماکنون نماینده مجلس هستند اجازه نامزدی در انتخابات مجلس را ندادهاند، از دید آقای لاهیجی نشانگر نوعی بیماری پارانویاست: «اینها دچار یک بیماری شدهاند که اسمش پارانویاست. یعنی دیگر از همسایهشان هم میترسند، از یار دیروزشان هم که اسمش علی مطهریست و پسر مرتضی مطهری است میترسند. مرتضی مطهری کسی بود که آقای خمینی از او بهعنوان "یادگار من" صحبت کرد. کسی بود که حکم نخستوزیری مهندس بازرگان انشای اوست. به پسر آقای مطهری که تا این دوره هم نماینده مجلس بوده اجازه شرکت نمیدهند. با وجود اینکه او به صراحت میگوید من نه تنها موافق جمهوری اسلامی هستم، بلکه موافق نظام ولایت مطلقه فقیه هم هستم، فقط میگویم که میشود نسبت به ولی فقیه انتقاد هم کرد. بنابراین حکومتی که دیگر حق انتقاد را از موافق خودش هم سلب میکند، نشان میدهد که دچار چه درجهای از بیماری پارانویاست یا اینکه این واقعیت را میداند که در انتخابات محدود هم دیگر بین مردم محبوبیت ندارد.»
در میان ردصلاحیتشدگان نام فرزندان هاشمی رفسنجانی هم به چشم میخورد. آقای لاهیجی میگوید: «آقای رفسنجانی که یک روز بهعنوان معمار اصلی جمهوری اسلامی بود الان جزو مخالفان جمهوری اسلامی شناخته شده است. به این صورت است که این رژیم روز به روز تک پایهایتر میشود و متاسفانه یا خوشبختانه تاریخ نشان داده است که سرنوشت چنین حکومتهایی بههرحال غیر از سقوط به نتیجه دیگری منتج نخواهد شد.»
تضاد در قانون اساسی یا اختلاف نظر در حکومتداری
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شورای نگهبان را مسئول نظارت بر انتخابات دانسته است و از آنجا که خود این شورا وظیفه تفسیر قانون اساسی را هم بر عهده دارد این نظارت را "استصوابی" دانسته است. "استصواب" به معنای صلاحدید است و نظارت استصوابی نظارتی است بر مبنای صلاحدید اعضای شورای نگهبان.
از سوی دیگر همین قانون اساسی ولی فقیه را بالاتر از هرسه قوه و ولایت او را از نوع مطلقه دانسته است. بنابراین اگر همه اعضای دولت یا حکومت هم به نحوه نظارت شورای نگهبان اعتراض کنند تا زمانی که رهبر جمهوری اسلامی نخواهد، این روش تغییر نخواهد کرد.
دکتر لاهیجی که خود از نویسندگان طرح اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود- قانونی که در آن سخنی از ولایت فقیه نبود- اینها را از تضادهای درونی قانون اساسی میداند و معتقد است: «جمهوری اسلامی جمهوری نیست چراکه جمهوری یعنی نظام مردمی. یعنی نظامی که مردم به وجودش میآورند و در آن نظام هم همه رای برابر دارند. ولی وقتی نظامی مخلوط و ملغمهای شد از حقوق الهی و حقوق شهروندی، یعنی کسی بهعنوان نماینده خدا یا نماینده امام برای خودش و برای پیروانش حق ویژه قائل بود، این نظام دیگر نمیتواند جمهوری باشد.»
از سوی دیگر ولی فقیه زمانی که حق دخالت در همه امور را داشته باشد، میتواند به راحتی نظر و عقیده خودش را ملاک اداره کشور قرار دهد. به عنوان مثال یکی از دلایل رد صلاحیت علی مطهری به نظر آقای لاهیجی این است که او میگوید باید آزادیهای بیشتری به مردم داده شود در حالی که خامنهای اعتقاد دارد که باید روز به روز بر میزان فشار و محدودیتها، چه در زندگی عادی و روزمره مردم و چه در ارتباط با حقوق و آزادیهای اجتماعی، افزود. از همین رو حلقه محاصره خامنهای و طرفدارانش رو به روز تنگتر شده و کمکم حتی طرفداران و موافقان نظام را هم فرا میگیرد.
"جنتی مسئول اجرای نظرات خامنهای است"
احمد جنتی یکی از ۶ عضو فقیه شورای نگهبان و دبیر این نهاد است. او از اولین دور تشکیل شورای نگهبان در سال ۱۳۵۹ از سوی آیتالله خمینی به عنوان یکی از فقهای این شورا برگزیده شد و همچنان این سمت را حفظ کرده است.
بر اساس قانون اساسی، اعضای شورای نگهبان همه رای برابر دارند و برای رد یا تایید موضوعاتی که به رای اعضای این شورا گذاشته میشود، کسی بر کسی برتری ندارد. اما باور عمومی این است که جنتی تصمیمگیرنده اصلی این شوراست.
عبدالکریم لاهیجی به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای نامزدی ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲ اشاره میکند و میگوید با این که رفسنجانی از جنتی جوانتر است و مسئولیتهای شورای نگهبان هم کم نیست و سالخوردگی میتواند مانعی برای ایفای این مسئولیتها باشد اما صلاحیت رفسنجانی به دلیل سالخوردگی رد میشود ولی جنتی ۳۵ سال است که در پست پرمسئولیت عضویت در شورای نگهبان باقی مانده است.
این حقوقدان علت این امر را در این میداند که: «او حکم خامنهای را در شورای نگهبان اجرا میکند، یعنی در اصل خامنهای است که یک تنه شرایط و چگونگی انتخابات را در جمهوری اسلامی تعیین میکند. چه انتخابات ریاست جمهوری که در سال ۸۸ دیدیم و چه انتخابات مجلس شورا.»
آقای لاهیجی به مراسم سخنرانی خامنهای در روز چهارشنبه ۳۰ دی که در آن رد صلاحیتها را تایید کرد اشاره کرده میگوید: «جلسه دیروز بهعقیده من خیلی عیان بود و دیگر نیازی به بیان ندارد، اینکه شما دیدید پیش از آقای خامنهای آقای جنتی صحبت کرد، همان کسی که سالهاست با تیغ شورای نگهبان رگ فعالیت سیاسی هزاران تن را در انتخابات ریاست جمهوری و در انتخابات مجلس قطع کرده است. درست فردای روزی که از قول رئیس جمهور گفته شد که آقای روحانی به اعتراضات کسانی که حذف شدهاند رسیدگی خواهد کرد، اول جنتی بهعنوان دبیر شورای نگهبان در حضور خامنهای صحبت میکند و بعد آقای خامنهای چنین حکمی را که لابد حکم حکومتیست، اعلام میکند. این یعنی دیگر برای آقای رئیس جمهور هم هیچ گونه حق دخالتی وجود ندارد.»
شورای نگهبان ۲۰ روز فرصت دارد تا به اعتراضات رسیدگی کند و اسامی نهایی نامزدها تا روز ۲۵ بهمن باید اعلام شود. اگر این روند ادامه پیدا کند و شورای نگهبان نخواهد تغییر اساسی در نظراتش بدهد، مجلس دهم چگونه مجلسی خواهد بود؟
عبدالکریم لاهیجی میگوید: «همانطور که گفتم نه جمهوری اسلامی جمهوری است و نه مجلس شورای اسلامی، مجلس قانونگذاریست. برای اینکه، چنانکه میدانید، تمام مصوبات این مجلس قانونگذاری را یک گروه شش نفره بهعنوان فقهای شورای نگهبان که منصوب مستقیم یا غیرمستقیم رهبر هستند، میتوانند سانسور بکنند. یعنی ما چه از نظر سیاسی و چه از نظر حقوقی با نظامی مواجه هستیم که رای شش معمم و روحانی بر رای نمایندگان مردم برتری دارد.»
امیر ارجمند:
چطور آقای خامنهای با آمریکا به توافق رسید، اما با موسوی و کروبی نمیتواند به توافق برسد؟
مشاور ارشد میرحسین موسوی با تاکید بر اینکه سرمنشا و مسئول اصلی حصر رهبران جنبش سبز شخص رهبری است خاطرنشان میکند که رییس جمهور و دولت هم به نوبهی خود مسئولیت دارند و باید اقدامات لازم را انجام دهند و همه را از اقدامات خود مطلع کنند.
اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی در گفتوگو با رادیو فردا در واکنش به وزیر دادگستری که گفته بود بحث حصر یک بحث حقوقی نیست، گفت: نکتهی اصلی این است که آقای پورمحمدی! اساسا مشخص کنید اتخاذ تصمیم در مورد حصر آقایان موسوی و کروبی توسط چه نهادی صورت گرفته و بعدا بگویید این در اختیارات شورای عالی امنیت ملی است یا نه.
مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری، روز چهارشنبه، در حضور اصحاب رسانه گفته بود که بحث حصر یک بحث حقوقی نیست. او اذعان کرده بود که حتی ممکن است بحث حصر با مباحث حقوقی موجود سازگاری نداشته و قابل دفاع حقوقی نباشد.
امیرارجمند در ادامه تصریح میکند: اینکه یک اتفاق ۵ سال قبل افتاده باشد و همچنان گفته شود که این مسئله امنیتی است و حقوقی نیست مشکلی را حل نمیکند آنچه مهم است این است که منشا این عمل غیرقانونی مشخص شود.
وی همچنین می افزاید: قطعا سرمنشا این عمل رهبر جمهوری اسلامی است و مسئولیت اصلی با اوست. اما رییس جمهور و دولت هم به نوبهی خودشان مسئولیت دارند و باید اقدامات لازم را انجام دهند و همه هم مطلع شوند. اینکه بعضا گفته می شود که حالا وقتش نیست، مسئله را حل نمی کند. خود آنها هم به این مسئله اشراف دارند که باید به این مطالبهی عمومی پاسخ دهند.
اظهارات وزیر دادگستری در مورد حقوقی و قضایی نبودن بحث حصر درحالی بیان میشود که افراد پیگیر رفع حصر از جمله علی مطهری، نماینده تهران در مجلس، با ارسال نامههایی به قوه قضائیه همواره پیگیر رفع حصر از مجاری حقوقی و قضایی بودهاند.
آقای روحانی تلاش کند که موضوع رفع حصر هم صورت گیرد
اردشیر امیرارجمند همچنین در برنامه «همراه با یورونیوز» با اشاره به موضوع حصر رهبران جنبش سبز، گفت: «موضوع آزادی رهبران جنبش سبز مسئله ای نیست که ما بتوانیم نسبت به آن به صورت قاطع اظهار نظر کنیم اما انتظاراتی از دولت آقای روحانی وجود دارد که دو وجهی است. یک بخش آن این است که آقای روحانی وقتی در سال ۱۳۹۲ به صحنه انتخابات وارد شد برای جذب آرای مردم و به ویژه افرادی که خواهان تغییر وضعیت بودند قولهایی داد که یکی از آنها تلاش برای آزادی رهبران جنبش سبز بود. ایشان عنوان کرده بودند که قبل از این هم سابقه رفع حصر در مورد آیت الله منتظری را داشته است. ما هم اکنون منتظر این هستیم که آقای روحانی به این وعده خود عمل کند.»
وی با تاکید بر اینکه در موضوع هسته ای تمام نیروهای اصلاح طلب، تحول خواه و طرفدار جنبش سبز از دولت آقای روحانی حمایت کردند، افزود: «ما همیشه از انتخابات حمایت کردهایم چراکه انتخابات وسیله اصلی اعمال حق حاکمیت مردم است اما انتخابات باید آزاد، سالم و منصفانه باشد و باید تلاش شود تا انتخابات به استانداردهای بین المللی نزدیک شود. اگر آقای روحانی می خواهند که فضای سیاسی کشور شاداب باشد و همه گروهها در آن فعالیت کنند باید تلاش کند که موضوع رفع حصر هم صورت گیرد.»
مشاور ارشد میرحسین موسوی وجه دوم انتظارات از آقای روحانی را اینگونه بیان کرد: «از جانب دیگر اگر تغییر در فضای سیاسی کشور صورت نگیرد، آقای روحانی با مشکل روبرو خواهد شد. در حال حاضر جریان مقابل سعی می کند تا آقای روحانی را از امتیازی که در افکار عمومی به دلیل برطرف کردن موضوع هسته ای به دست آورده است محروم کند. هر روز سعی می شود به انواع مختلف بحران و مشکلات جدید ایجاد شود.»
امیرارجمند با تاکید بر این موضوع اشاره کرد که به سود آقای روحانی است تا فضای سیاسی جامعه را تغییر دهد و این اجازه داده شود تا احزاب فعالیت کنند. احزاب باید برنامه محور باشند و اجازه داده شود تا جریان اصلاح طلب، جریان تحول خواه و طرفداران جنبش سبز صدای خود را داشته باشند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود درباره انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان گفت: «انتخابات زمانی معنا پیدا میکند و میتواند موثر باشد که فعالان با یک برنامه ظاهر شوند.»
وی بر روی فقدان برنامه محوری در انتخابات ایران اشاره کرد و گفت: «افراد به صورت فردی نمی توانند برنامه داشته باشند حتی پروژه هم نمی توانند داشته باشند.»
این حقوقدان افزود: «حداقل کاری که در شرایط جدید انتظار می رود برای پیشرفت و توسعه نهاد انتخابات داشت این است که مثلا اصلاح طلبان و شخص آقای خاتمی، منشور یا سندی تعریف کنند تا مشخص شود اصلاح طلبانی که وارد صحنه انتخابات می شوند حول محور چه اصولی ورود پیدا کرده اند و در عین حال هویت اصلاح طلبی مشخص شود و حداقل در هر حوزه ای دو مطالبه اساسی مطرح شود.»
وی تصریح کرد: «با مشخص شدن مطالبهها در هر حوزه مانند حوزههای سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی و اقتصادی، افرادی که میخواهند وارد مجلس شوند موظف میشوند این مطالبه ها را دنبال کنند.»
مسئله اساسی جنبش سبز حق حاکمیت مردم بوده است
وی در عین حال به نقش و موضوع اساسی جنبش سبز هم اشاره کرد و گفت: «مسئله اساسی جنبش سبز حق حاکمیت مردم بوده است و حق حاکمیت مردم از طریق انتخابات آزاد، سالم و منصفانه تامین می شود.»
امیرارجمند افزود: «ما اگر با نظارت استصوابی مخالف هستیم به این دلیل است که نظارت استصوابی مخالف حق حاکمیت مردم است. چه این نظارت برای طرفداران آقای احمدی نژاد اعمال شود چه این نظارت روی طرفداران جنبش سبز باشد.»
چطور آقای خامنه ای با جامعه بینالمللی به توافق رسید اما در درون نظام با موسوی، کروبی و رهنورد نمی تواند به توافق برسد؟
هفته ی گذشته حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، در کنفرانس خبری خود به سوالی در مورد حصر رهبران جنبش سبز نیز پاسخ داد و گفت دولت به تنهایی نمیتواند در اینگونه موارد کاری انجام دهد، اما مشکلی که در جامعه به وجود آمده، نباید مسئلهای دایمی شود.
روز جمعه هم علی مطهری نماینده تهران در مجلس در نامهای از محمد یزدی، رئیس مجلس خبرگان، خواسته بود تا حصر خانگی رهبران جنبش سبز و ممنوعالتصویری و بیانی محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران در دستور کار اجلاس آینده این مجلس قرار گیرد. علی مطهری در این نامه ابراز امیدواری کرده که به تعبیر او با “تدبیر و هدایت آیت الله خامنه ای این دو معضل حل و فصل شود”.
بر اساس تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی جمهوری اسلامی نامزدهای انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی باید به وسیله شورای نگهبان احراز صلاحیت شوند و این درحالی است که اعضای شورای نگهبان به طور مستقیم یا غیرمستقیم توسط رهبر جمهوری اسلامی انتخاب و منصوب میشوند.
رادیو فردا درباره نامه علی مطهری و خواست او از محمد یزدی رئیس مجلس خبرگان دیدگاه اردشیر امیرارجمند را جویا شده است که مشاور میرحسین موسوی می گوید: «علت وجودی خبرگان رهبری نظارت بر اعمال رهبر است و انتظار میرفت که این وظیفه قانونی خودش را انجام دهد. تاکنون این اتفاق صورت نگرفته. امیدواریم که ترکیب آینده خبرگان رهبری به نحوی باشد که این وجه قانونی را درست انجام دهد. حصر رهبران جنبش از اعمالی بوده که رهبر انجام داده. تصمیمات رهبری بوده. خواه به صورت مستقیم و خواه به توسط نهادهایی که زیر نظر ایشان بوده که تا حالا هیچ مشخص نشده. به هر حال این اعمال غیرقانونی و غیرشرعی باید مورد نظارت قرار گیرد. همه انتظار دارند خبرگان رهبری این تنها وظیفهای که دارد و علت وجودیاش را درست وظایف خودش را انجام دهد.»
این حقوقدان همچنین می گوید: «نکته دیگر این است که چطور آقای خامنهای توانست با جامعه بینالمللی که آنها را شیطان بزرگ میدانستند به توافق برسند اما با موسوی و کروبی و رهنورد که در این نظام بودند و در ایجاد نظام مشارکت داشتند نمیتوانند به توافق برسند و قانون را در مورد آنها رعایت کنند. بسیار جای تعجب است. از جمله برای طرفداران خود آقای خامنهای.»
اعضای کانون صنفی معلمان مطرح کردند؛
انتقاد به طرح رتبهبندی معلمان و
خصوصیسازی در آموزش و پرورش /
آموزش طبقاتی باید حذف شود
برخی از اعضای کانون صنفی معلمان به مناسبت روز خبرنگار در خبرگزاری ایلنا حضور یافتند و ضمن تبریک این روز به خبرنگاران به طرح مسایلی درباره وضعیت آموزشوپرورش و مشکلات آن پرداختند.
آقایان ایمان زاده، بهشتی، نیک نژاد، بهلولی، رضاخواه از کنشگران صنفی و اعضای کانون صنفی معلمان در خبرگزاری ایلنا حضور یافتند و برخی مسایل درباره وضعیت آموزشوپرورش را مطرح کردند.
نیک نژاد در ابتدای سخنان خود انتقاداتی را نسبت به طرح رتبه بندی معلمان مطرح کرد و گفت: با یک حساب سرانگشتی می توان متوجه شد که اعتبار 1350 میلیارد تومانی که برای اجرای این طرح در نظر گرفته شده با میزان افزایش حقوق اعلام شده از سوی وزارتخانه منطبق نیست.
این عضو کانون صنفی معلمان با اشاره به اینکه آموزش کیفی در جهان شهروند پروری است، نسبت به اینکه بودجه آموزش و پرورش در اولویت های بعد از دهم قرار دارد انتقاد کرد و از رسانه ها خواست که نسبت به این مساله حساسیت داشته باشند.
نیک نژاد با بیان این مطلب که دغدغه ما و معلمان صرفا مسائل معیشتی نیست، گفت: گرچه مخرج مشترک تمام اعتراضات محسوب می شود، اما دغدغه های آموزشی هم برای ما اهمیت دارد.
رضاخواه در این نشست ضمن اشاره به اینکه آموزش طبقاتی باید حذف شود، رایگان شدن آموزش براساس اصل 30 قانون اساسی را ضروری عنوان کرد و از رسانه ها خواست در زمینه بیان مشکلات آموزشی به کمک بیایند.
وی با اشاره به اینکه در حال حاضر با بحران فارغ التحصیلی و بیکاری مواجه هستیم، اظهار داشت: در حال حاضر به دلیل بودجه محدود کشور، بودجه ناکافی هم در اختیار آموزش و پرورش قرار گرفته و با همین بودجه باید مشکلات معلمان و دانش آموزان را حل کنند؛ که مشخص است؛ شدنی نیست.
بهشتی عضو دیگر کانون صنفی معلمان با بیان این مطلب که دغدغه اصلی معلمان معیشت آنهاست، اصلاح فیلترها در آموزش و پرورش و ایجاد یک سیستم ارزشی برای فرزندان این مملکت را خواستار شد.
بهلولی یکی دیگر از اعضای کانون صنفی معلمان یکی از مشکلات ریشه ای آموزش و پرورش را خصوصی سازی آموزش و پرورش عنوان کرد و گفت: در بحث خصوصی سازی و رتبه بندی، آمریکا سردمدار است اما چیزی که مسلم است این است که آمریکا در آموزش و پرورش موفق نیست؛ در حالی که در آموزش عالی خود موفق است آن هم به این دلیل که نخبه های جهان را جذب می کند.
آیا فقرا مسئول وضعیت خود هستند؟
یک استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا فقر را شکل خاصی از طرد اجتماعی، توصیف و شاخص تحصیلات و اشتغال را از عوامل اصلی طرد اجتماعی دانست و گفت: در حال حاضر آنچه در ایران موجب بیکاری و به تبع آن فقر میشود "بینش اجتماعی" حاکم بر دولتهاست.
به گزارش ایسنا، دکتر حسین راغفر در دومین نشست تخصصی از سلسله نشستهای «ماه عدل» با موضوع «طردشدگان» که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، در عین حال اظهار کرد: الزاما نمیتوان تمامی مطرودان اجتماعی را انسانهای فقیری دانست؛ زیرا طردشدگی به جهات مختلف در جامعه اتفاق میافتد.
وی عامل اصلی شکلگیری فقر را نظامهای اجتماعی دانست و افزود: به همین دلیل در توضیح این مساله که آیا فقرا مسئول وضعیت خود هستند یا خیر؟ باید گفت که در نظامهای اجتماعی این مسئولیت فردی خود فقراست که خود را از فقر جدا کنند و نه مسئولیت اجتماعی؛ زیرا اجتماع خود به معنای ساختارهایی است که فقر را تولید میکند.
این اقتصاددان در ادامه ضمن تعریف مجدد این مطلب که فقر شکل خاصی از طرد اجتماعی محسوب میشود، اظهار کرد: همواره طرد اجتماعی دو عامل اصلی را شامل میشود که یکی از آنها اشتغال و دیگری تحصیلات است و دسترسی یا عدم دسترسی به این دو مولفه میتواند طرد اجتماعی را تشکیل دهد.
وی بیکاری را یکی از ستونهای اصلی فقر اجتماعی دانست و گفت: به تبع این مساله اشکال مختلف سرخوردگی، افسردگی، اعتیاد و ... در فرد بیکار شکل میگیرد و به این ترتیب وی از چرخه اجتماعی طرد میشود؛ پس ریشه اصلی تمامی این موارد را میتوان در فقر جستجو کرد.
راغفر در عین حال گفت که معتقد است ناتوانی در مدیریتهای کلان موجب ناکارآمدیهای ساختاری در نظام اقتصادی ایران شده است.
این اقتصاددان در ادامه دومین عامل فقر را "فساد" برشمرد و افزود: فساد خود ناشی از توزیع اصلیترین منابع طبیعی مثل نفت و گاز در ایران است؛ زیرا هرگاه درآمدهای نفتی در ایران افزایش پیدا کردهاند شاهد گسترش فساد در جامعه بودهایم؛ به همین دلیل بزرگترین میزان فساد و بیسابقهترین شکل آن را در زمانی شاهد بودیم که بیسابقهترین درآمدهای نفتی را داشتیم که به دولتهای نهم و دهم باز میگردد.
راغفر عامل سوم در ایران را که موجب بیکاری و فقر میشود "بینش اقتصادی حاکم بر دولتها" دانست و گفت که این بینش نقش بسیار کلیدی و اساسی در ساختار اجتماعی، اقتصادی و تولید فقر دارند.
وی در ادامه با تشریح برخی از این نوع بینشها با بیان اینکه نظامهای نئولیبرالیسم نظامهایی هستند که قربانیان خود را متهم میکنند و سپس در یک فرآیند اجتماعی شغل آنها را گرفته و از آنان با عناوینی چون "انگلهای اجتماعی" و... یاد میکنند، گفت: طردشدگان اجتماعی را انگل اجتماعی، معتادین، کارتنخوابها و یا حتی غربتی نامگذاری میکنند، در حالی که تمامی اینها نوعی برچسب زدن اجتماعی و به تعبیر یکی از محققان " اجتماعی کردن قربانیان" است.
راغفر تصریح کرد که زمانی که به قربانیان یک نظام اقتصادی چنین برچسبهایی زده میشود سعی در برجسته کردن آنها دارند تا بتوانند آنها را متهم کنند و به این ترتیب این قربانیان از بقیه جامعه جدا شده و سپس انگهای دیگری به آنان زده میشود.
وی ادامه داد: بنابراین شاهد آن هستیم که یک آدم فقیر که کارتنخواب شده برای ارتزاق خود مجبور به سرقت میشود، خفتگیری میکند و به این ترتیب به دام جرم و جرایم میافتد که تمامی اینها خود محصول یک نظام اقتصادی است.
وی در ادامه ضمن اشاره به آنکه در چنین فضایی به قربانیان القابی چون بیمار نیز اطلاق میشود مانند جایگزین کردن بیمار به جای مجرم در خصوص معتادان گفت: پس از آنکه تصور بیمار را برای این افراد مطرح میکنند بر این باور میشوند که باید این بیمار را معالجه کنیم؛ بنابراین معتاد یک آدم بیمار است نه یک قربانی نظام اجتماعی. به همین دلیل در همه جوامع این فرآیند شکل میگیرد و در چنین شرایطی برندگان اینچنین نظامهای اجتماعی، وکلا و پزشکان هستند.
این اقتصاددان در ادامه با بیان این پرسش که همواره این سوال مطرح است که آیا این قدرت است که فرهنگ را میسازد یا بالعکس؟ افزود: باید گفت در یک رابطه متقابل تاثیر قدرت در شکلدهی به فرهنگ بسیار تعیینکننده است؛ بنابراین اگر امروز یک جامعه از همگسیخته فردی را داریم به خاطر قدرتی است که بر این نظامها حاکم است.
وی ادامه داد: مطرح کردن مسائلی چون ایرانیها فلان هستند و ... نیز محصول همین ساختار اجتماعی است؛ بنابراین باید در اینجا روشن شود که ایرانی رفتارش با هیچ آدم دیگری در هیچ جای دنیا تفاوت ندارد بلکه این نهادها هستند که رفتار آدمها را در درون خودشان تنظیم میکنند و چنانچه نهادهایی سازنده و حامی توسعه داشته باشیم افراد در آنها به تواناییها و ظرفیتهای بالا دست یافته و رشد میکنند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: در حال حاضر همه ما از درد بیاخلاقی مینالیم و اینکه چقدر نسبت به درد همنوعان خود بیتفاوت هستیم و گمان میکنیم این فرهنگ محصول نژاد ایرانی یا جنس ایرانی است، در حالیکه اینگونه نیست و اینها محصول شرایط حاکم بر جامعه است که فقر را به این شکل تولید و بعد برای بقاء و استمرار خود از فقر موجود استفاده میکند .
وی در ادامه با انتقاد از نوع برخورد با جرایم افراد گمنام چون نشاندادن تصویرشان در رسانهها، در قیاس با جرایم یقهسفیدها گفت: در حالیکه این افراد هزاران هزار میلیارد را میبرند، اسمشان به صورت مخفف در رسانهها اعلام میشود.
وی در ادامه علت چنین کنشهای اجتماعی را نشان دادن قاطعیت برخورد با قربانیان دانست و گفت: نابرابریها بر اثر نظام توزیع منابع محدود در جامعه شکل میگیرد که منشاء چندپاره شدن در جامعه بوده و طبقهای چون طبقه زیرکارگری یا مادون طبقه را تشکیل میدهد.
این اقتصاددان افزود: در اثر یک فرآیند نظاممند قربانیان از بستر جامعه طرد شده و به کناری انداخته میشوند که در حال حاضر اشکال مختلف آن را در حاشیه اتوبانها میبینیم که بسیاری از آنها همان نیروهای کار طرد شده در اثر سیاستهای اقتصادی هستند.
این اقتصاددان در ادامه قطبی شدن، تبعیض، فقر و ناتوانی، نوع و میزان دسترسی به کالاهای اجتماعی مانند تحصیلات، درآمد، اشتغال و ... را از اصلیترین مسائل شکلگیری مطرودین اجتماعی دانست و گفت: ما مسئولیت آنها را گردن کسانی میدانیم که در این چند سال بعد از جنگ، آموزش و پرورش را خصوصی کردند و با کمال تاسف در دولت یازدهم نیز اعلام میشود باید خصوصیسازیها بیش از این شود.
وی ادامه داد: در هفتههای اخیر نیز اشاره کردهاند که کل آموزش و پرورش باید خصوصی سازی شود در حالیکه این سوال پیش میآید که چنین اظهارنظرهایی بر چه مبنایی صورت میگیرد و آیا قانون اساسی که میثاق بین ملت و دولت است چنین چیزی را میپذیرد؟
راغفر افزود: وجود 200 هزار واجد شرایط رفتن به مدرسه در سیستان و بلوچستان که از امکانات تحصیلی محروم هستند نیز نتیجه همان پول ندارم گفتنهای دولتهاست.
وی فقر و فلاکت و حتی فرار مغزها را محصول همین نابرابریها دانست که در اثر یک نظام اقتصادی غلط شکل گرفته است.
راغفر اظهار کرد: تا زمانی که دولتها از یک طرف زباله تولید میکنند و از سوی دیگر از NGOها و نهادهای غیردولتی میخواهند تا در ساماندهی مسائل کمکشان کنند نمیتوان شاهد حل چنین معضلاتی باشیم زیرا ظرفیتهای تخریبی دولتها بسیار فراتر از ظرفیتهای سازنده چند نهاد مردمی است.
وی با بیان اینکه این تخریبها فقط تخریبهای فیزیکی نبوده و اخلاق در جامعه ما هم آسیب دیده است افزود: به همین دلیل در حال حاضر برای حل آسیبها و مشکلات موجود فرآیند پیچیدهای را پیش رو داریم.
ریشه فساد سیستماتیک در درون ساختار نظام است
فساد در ایران؛ موضوعی که حالا سالهاست وجود آن در لایههای مختلف جامعه ایران، بحث برانگیز شده است و البته در چندسال اخیر، بحثبرانگیزتر.
برای وجود فسادهای مختلف در کشورها، دلایل مختلفی آورده میشود؛ از ضعف دستگاههای نظارتی تا بی ضابطه بودن روشهای خرج کردن پول در کشورها.
برای بررسی همین موضوع هم بود که برای اولین بار نشستی با عنوان «بررسی فساد سیستمی در ایران: روندها، زمینهها، علل و پیامدها» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و به همت انجمن جامعهشناسی برگزار شد.
به نوشته روزنامه شهروند٬ «احمد توکلی»، نماینده تهران در مجلس، «حسین راغفر»، اقتصاددان و استاد دانشگاه الزهرا، «حسن عابدی جعفری»، وزیر پیشین بازرگانی و «محمد امین قانعی راد»، جامعه شناس، سخنرانان این نشست بودند.
«حسین راغفر»، اقتصاددان در ابتدای این نشست گفت: «ما وقتی به صدسال گذشته نگاه میکنیم میبینیم که هرگاه درآمدهای نفتی بالا رفته است شاهد رونق ظاهری در اقتصاد بودهایم، اما در کنار آن فساد ملایمی هم شکل گرفته است. یکی از عوامل شکلگیری فساد به شیوه توزیع درآمد نفتی برمیگردد. تا پیش از دولتهای نهم و دهم این روند وجود داشت، اما اتفاقی که در دولتهای نهم و دهم افتاد این بود که به درآمد بزرگ نفتی دست یافتیم که ۵۶درصد کل درآمدهای نفتی از سال ٣٨ تا ٩١ را در برداشت. ما در این سال نهتنها شاهد رونق نیستیم، بلکه با رکود و بحران عظیمی روبهرو میشویم و فسادهای بزرگ در مقیاسهای بیسابقهای در تاریخ ظاهر میشود.»
او ادامه داد: «در این دوره یک انحصار مطلق حاصل میشود که ناشی از بسته شدن فضای سیاسی کشور است. ویژگی اصلی این دو دولت سرکوب گسترده جریانهای رقیب است و به همین دلیل ما شاهد اخراج استادان و دانشجویان و بسته شدن نشریات و روزنامهها هستیم. این بهترین فضا برای شکل گیری فساد است. فسادی که ناشی از اول درآمدهای انحصاری گروه خاص و دوم حذف جریان رقیب است. در این سالها شاهد خلاف قاعدههای بسیاری در قانون بودجه نویسی کشور هستیم. بودجه سالها دیر به مجلس تقدیم میشود و در فاصله تصویب نشدن بودجه دولت محیطی میسازد تا هر شکل که خواست از بودجه استفاده کند. مجلس هم بسیاری از کاستیها را نادیده میگیرد یعنی انحصار ثروت و استفاده دلبخواهی و مصلحتهای شخصی عناصر قدرت فساد شکل میگیرد چون فضای سیاسی هم بسته شده است یک نوع هم سویی بین مجلس و دولت شکل میگیرد. برای همین پاسخگویی در این شرایط شکل نمیگیرد و تنها وقتی مجلس از فساد شکل گرفته طرح سوال میکند که میخواهد خود را از آن متمایز کند.»
این اقتصاددان گفت: «در اقتصاد معادلهای برای فساد تعریف میشود که عملا فضای تحقق فساد را در این معادله میشود نشان داد. فساد مساوی است با انحصار ثروت و قدرت به علاوه پاسخ ندادن در شرایط انسداد سیاسی. این معادله فساد چه در مقیاس خرد و چه کلان جواب میدهد .ای کاش فساد به همان دو دولت محدود میماند اما گروههای ذی نفع و همچنین منابع غارت شده آنقدر زیادند که فرصت زیادی را برای ادامه حیات فساد فراهم کردهاند. راه حل مقابله با این وضع نیازمند عزم سیاسی بزرگی است، چرا که بیحل فساد امکان اصلاح وجود ندارد. فساد نهتنها مانع توسعه بلکه عامل اصلی تهدید سیاسی و ملی است.»
به عقیده راغفر «یکی از عوامل بروز فساد در ایران، حاکمیت تفکر نئولیبرالیسم است که جریانهای جهانی میسازد. وقتی ما به این جریان وصل شویم، عواقب و تبعات آن به دنبال آن خواهد آمد. راهبردهایی که نئولیبرالیسم با قربانیان خودش مانند فقرا، کارگران و … دارد سه وجه دارد؛ یکی اجتماعی کردن قربانیان است که شغل ندارند. به دلیل حاکمیت تفکر نئولیبرالیسم است که هم اکنون تعداد زیادی از جوانان ما بیکارند.»
«محمدامین قانعی راد»، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران دومین سخنران این نشست بود. او ابتدا گفت: «وقتی در یک جامعه بیکاری در سطح گسترده اتفاق میافتد، باید بدانیم که این موضوع دلیل ساختاری دارد. نگاه موجود در ایران این است که معمولا در رابطه با فساد با آدمها برخورد میشود ولی در نگاه جامعهشناسی، یک نگاه ساختاریتر است و ما باید ببینیم کجای ساختارها اشکال دارد و چه راه حلهایی برای برخورد با فساد سیستمیک وجود دارد. فساد سیستمیک از درون خود ساختار و نظام ریشه میگیرد و بحث افراد نیست؛ همیشه افراد فاسد وجود دارند و در تاریخ همیشه بودهاند ولی در جاهایی این فساد جنبه سیستمیک پیدا میکند. مانند خودکشی که در هر جامعهای وجود دارد ولی وقتی در جامعهای از حدی فراتر میرود، باید دید که کجا در این آنومی وجود دارد و باید درباره آن چه کار کرد.»
قانعی راد ادامه داد: «وقتی فساد سیستمیک باشد، مردم خودشان درگیر فساد میشوند. مثلا اگر الان در قوه قضائیه بروید، افرادی نباید آلوده فساد باشند ولی آلوده به رشوه هستند، یا در بانکها و … . همه ما بهطور مکرر اگر بتوانیم آشنایان خودمان را استخدام میکنیم و … . اولین واکنش مردم به فساد، آلوده شدن همه مردم به فساد است. دومین واکنش مردم، انقلاب، شورش و قیام است. فساد از این جهت منجر به انقلاب میشود که همراه خودش یک سری ظلمهایی را به دنبال دارد، چون در فساد امر عمومی تبدیل به امر خصوصی میشود و بنابراین جامعه درگیر انقلاب میشود، یعنی همان اتفاقی که در سال ۵٧ جامعه را دستخوش خود کرد. شاید اگر قبل از آن رشوه کارمندان یک پدیده نسبتا عامی بود اما در این میان یک پارادوکس وجود دارد چون از یک طرف مردم درگیر فساد میشوند و از طرف دیگر برای از بین بردن آن انقلاب میکنند.»
به گفته این جامعهشناس نتیجه مستقیم فساد، بیعدالتی است: «در بسیاری از زمینهها، واقعا فساد در کشور سیستمیک شده و فقط به افراد محدود نیست. فساد سیستمیک نیاز به راهحلهای سیستمیک و اصلاح ساختاری دارد.»
او در ادامه گفت که فساد آکادمیک یکی از مسائل مهم در کشور ما است: «امروز صنعت پیشرفته تولید پایاننامه و مقالات ایجاد شده است، حال نمیتوان وقوع این رخداد را به گردن افراد خطاکاری انداخت که احیانا در این حوزه فعالیت میکنند، زیرا این فساد آکادمیک همه را در بر گرفته است و مهمترین عامل آن هم، منشأ اصلی فساد یعنی همان دانشگاه آزاد و وزارت علوم است.»
این جامعهشناس با اشاره به ورود بیرویه بعضی از دانشجویان به دانشگاهها آنهم بدون آزمون ورودی، گفت: «متاسفانه ما شاهدیم که سههزار دانشجو بدون کنکور وارد مراکز آموزش عالی شدهاند و این موضوع این پیام را میرساند که فساد اقتصادی امروز بر آموزش عالی فشار میآورد. وقتی هم دولت جدید سر کار میآید، میگویند این افراد پول بدهند و در دانشگاه به ادامه تحصیل بپردازند. بنابراین ما میبینیم که مجموعه ضوابط و چهارچوبها درحال نهادینه کردن فساد در بدنه دانشگاههای ایران است.»
قانعیراد در ادامه دو راه را برای برونرفت از موضوع فساد معرفی کرد: «راه اول به انقلاب منتهی میشود و راه دوم به آموزش، در راهکار دوم که آموزش است، دانشگاه نهادی است که میتواند با آموزش در مقابل بیعدالتی و ظلم بایستد، زیرا دانشگاه یک نمونه از جامعه اخلاقی است.»
این جامعهشناس ادامه داد: «پولی شدن نظام آموزشی، سیاسی شدن آموزش عالی در دانشگاهها، مسأله بورسیهها و سهمیهبندیهای نسنجیده، آییننامههای اجرایی نامتناسب، افزایش بیرویه پذیرشها، تصویب قوانینی مانند اینکه نمایندگان مجلس باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشند و موضوعاتی از این دست از عوامل بروز فساد سیستمیک در دانشگاهها است.»
او در ادامه گفت: «فساد سیستمیک در آموزش عالی ایران ناشی از دو موضوع است؛ پیوند زدن دانشگاه با سیاست و ایدئولوژی و پیوند خوردن دانشگاه با پول و بازار. درحالیکه همه ما به این موضوع بیتوجهیم که اگر دانشگاه دچار زوال شود، چه کسی میخواهد این جامعه را بسازد. از طرف دیگر متاسفانه هیچکدام از وزرای علوم سابق در دورههای مختلف برنامهای مدون در چارچوب مقابله با فساد آکادمیک نداشتند، امروز هم این مسأله که دانشگاهها با پول و قدرت درحال پیوند خوردن هستند، بهشدت فضای آکادمیک را تهدید میکند. سوال ما از وزرای علوم این است که واقعا چه برنامهای برای اصلاح آموزش عالی دارند.»
قانعیراد، با طرح این سوال که، باید دید فساد در کجا و به چه دلیلی وجود دارد، گفت: «باید در بحث فساد فاز سیاسی را پشت سر بگذاریم، زیرا این موضوع تنها یک ترفند برای مبارزات سیاسی شده است. فساد در ایران با فرآیند توسعه پیوند خورده است و باید با ایجاد توانایی در نظام و آمادهسازی در روند توسعه، از مسأله فساد پیوند خورده در فرآیند توسعه فاصله بگیریم. در عین حال که برخورد با موضوع فساد در بیشتر موارد یک خواست عمومی است اما باید در نظر داشت که در برخی از موارد فساد نهادینه شده است و بهشکل یک امر اجتناب ناپذیر درآمده است و هرکسی درون این سیستم قرار بگیرد بهطور خودکار آلوده میشود.»
«حسن عابدی جعفری»، عضو هیأت علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران و وزیر پیشین بازرگانی یکی دیگر از سخنرانان این نشست بود. او که چندسال پیش پژوهشکده مبارزه با فساد اداری را در دانشگاه تهران راهاندازی کرده، به بررسی موضوع فساد در ایران پرداخت.
عابدی جعفری در ابتدای سخنانش گفت که به عقیده اقتصاددانان مصرف منافع عمومی در بخش خصوصی، فساد است: «در حال حاضر براساس قانون اساسی، ١٧ دستگاه نظارتی موظفند که بر موضوع فساد در کشور نظارت کنند. بعد از تصویب قانون اساسی هم قوانینی تصویب شد که براساس آنها ١٧دستگاه نظارتی دیگر هم به دستگاههای قبل اضافه شدند. موضوع این است که اگر ما ببینیم خود این دستگاهها آلوده فساد شدهاند، یعنی فساد، سیستمیک شده است.»
او ادامه داد: «فساد مانند یک بیماری، عارضهای است که انتظار دفعش وجود دارد یا زمانی آنچنان وخیم شده که صاحب مرض را نگران کرده است و این را همه میدانند که اگر یک بیماری وخیم شود، درمانش بسیار دشوارتر خواهد بود.»
این پژوهشگر با بیان اینکه بعضی از جرایم و مفاسد به دنبال نبود ضوابط و مقررات تامینی و بازدارنده اتفاق میافتند، گفت: «پدیده فساد، از یک عمل کوچک خلاف قانون گرفته تا عملکرد نادرست یک نظام سیاسی و اقتصادی در سطح ملی را شامل میشود. فساد پدیدهای پیچیده و چندوجهی است و اَشکال، عوامل و کارکردهایی متنوع در زمینههای مختلف دارد.»
او ادامه داد: «فساد اداری، ابعاد مختلفی دارد و اندیشمندان و دستاندرکاران امور سیاسی و اداری با رویکردهای مختلف و رقیبِ هم به مطالعه آن پرداختهاند. بنابراین، هر تعریفی را که در نظر بگیریم، یا کاملا در مقابل تعریفهای دیگر قرار دارد یا ناظر به یک یا تعدادی محدود از ابعاد این پدیده است. بسیاری بر این باورند که فساد، بیشتر در دستگاه دولت، هم در سطح کلان بین مسئولان عالیرتبه و هم در سطح خرد مطرح میشود. بدیهی است بدون کنترل فساد کلان، امکان کنترل فساد خرد وجود ندارد. فساد اداری در ردههای میانی و پایین نظام اداری، تا حد زیادی به میزان فساد در بین ردههای بالای نظام، یعنی سیاستگذاران و کارمندان عالیرتبه بستگی دارد.»
عابدی جعفری با اشاره به راههای پیشگیری فساد ادامه داد: «بعضی از جرایم و مفاسد به دنبال نبود ضوابط و مقررات تامینی و بازدارنده واقع میشوند. این مقررات محدود به مقررات کیفری و جزایی نمیشود بلکه خلأهای موجود در زمینههای مالی، خدمات عمومی و… هر یک زمینهساز وقوع جرایم و مفاسد و سوءاستفاده اشخاص فرصتطلب خواهد شد. بنابراین مسئولان ذیربط باید با بررسی و تشخیص خلأهای قانونی و با مشارکت قسمتهای مرتبط با موضوع به انجام این مهم همت گمارند.»
او گفت: «بدیهی است انتصاب اشخاص دارای سوابق مثبت در مشاغلی که زمینههای ایجاد فساد در آن فراهم است، بسترهای لازم را برای وقوع جرم یا فساد از بین میبرد. ثبت و ضبط اقلام و اموال سرمایهای و غیرسرمایهای سازمان، اعمال نظارت و کنترل از سوی دستگاههای نظارتی و برنامهریزی جهت جلوگیری از بیکاری کارکنان، میتواند موجب کاهش جرایم و مفاسد اداری شود.»
عابدی جعفری در ادامه با اشاره به آثار فساد گفت: «فساد بر رشد، بهرهوری و سرمایهگذاری در اقتصاد تأثیر منفی دارد. یک شاخص بهرهوری کلی در اقتصاد نسبت تولید ناخالص داخلی به موجودی سرمایه کشور است. میتوان تأثیر شدیدا منفی فساد روی این شاخص را از کارهای تجربی استنباط کرد. فساد باعث افزایش هزینه ایجاد کسبوکار و انجام قراردادهای دولتی و بخش خصوصی شده و در نتیجه، در خلاف جهت تشویق کارآفرینی عمل میکند چرا که در این پروسه صاحبان کسبوکار کوچک به دلیل قدرت چانهزنی پایینتر در مقایسه با صاحبان کسب و کار عمده، بیشتر آسیب میبینند. به عبارت دیگر، بخش خصوصی فرصت بیشتری را در فرآیند چانهزنی با مقامات فاسد تلف میکند.»
«احمد توکلی»، نماینده تهران در مجلس هم در ادامه این نشست گفت که وقتی فساد سیاسی رخ میدهد، در ادامه آن فساد در تقسیم منابع عمومی میآید: «فساد سیاسی گرایشهای وطندوستانه را پایین میآورد و سرمایهگذاران به ما اعتماد نمیکنند. قربانیان فساد یقه سفیدها در یک جامعه بیکاران، بیسرپرستان، محرومان از ازدواج، یتیمان و … هستند. فساد یقه سفیدها در جامعه، غارت اموال مردم، بدون ورود به خانه آنهاست.»
او ادامه داد: «رابطه اعتبار دولت که یک مفهوم سیاسی اجتماعی است با نرخ رشد، مهم است. اعتبار دولت هرچه بیشتر شود، نرخ سرمایهگذاری افزایش پیدا میکند. ضعف حقوق مالکیت، موانع امور مالکیت و فساد سه مانع مهم در جذب سرمایهگذاری خارجی است. سهم فساد در شاخصهای ریسک سیاسی، ۴٣درصد است و سرمایه گذاران خارجی همه این شاخصها را بررسی میکنند. رتبه ایران در کشورهایی که سرمایهگذاران خارجی در آنها سرمایهگذاری میکنند، از ٨٢ کشور، ٨٠ است و یکی از دلایل مهم آن وجود فساد در ایران است چون این مشخص است که یک سرمایهگذار اقتصادی هرگز در کشوری که میزان فساد اقتصادیاش بالاست، سرمایهگذاری نمیکند.»
این نماینده مردم تهران در مجلس در ادامه گفت: «تحقیقات نشان میدهد که هرچه فساد بیشتر باشد، درآمد سالانه کمتر است و به عکس. موضوع دیگر این است که اگر فساد سیاسی رخ دهد، رفتار حاکمان چطور میشود؟ یکی از پیامدهای آن این است که مسئولان آن کشور تجملگرا میشوند. از طرف دیگر در آن کشور فقر احساسی به وجود میآید، یعنی افراد خودشان را با گروه مرجع که پول زیادی دارند مقایسه میکنند و احساس فقر میکنند. خطر فقر احساسی زیاد است چون ممکن است دولت موفق باشد ولی وقتی این احساس در مردم وجود داشته باشد، درصد موفقیت دولت پایین میآید. فساد سیاسی همچنین استقلال کشور را به خطر میاندازد و کارآمدی حکومت و حرمت قانون گذاران را کم میکند و اینها باعث ضعیف شدن پشتوانه مردمی دولت میشود و قدرت چانهزنی کشور را کم میکند.»
حکمران را به حال خود رها نکنیم
مسعود باستانی: شلاق واقعیت یادمان داد که با هم باشیم
چکیده :زندانیان سیاسی برای همدیگر ورای دنیای سیاست ودعواهای حاکمیتی، ارزش انسانی قائلند و در این ارزش انسانی است که چیزهای جدیدی متولد می شود که می توانیم براساس آن دنیای سیاسی، دنیای اجتماعی و حتی جامعه مان را بسازیم. اگر بتوانیم آن را به عرصه سیاست بیاوریم و بعد نهادینه کنیم، به دموکراسی می رسیم....
ساعاتی پیش از بازگشت به زندان رجایی شهر، مسعود باستانی با فرشته قاضی، روزنامه نگار روزآنلاین مصاحبه ای کرده است. روزنامه نگاری که بیش از ۴ سال و ۵ ماه است پسوند “زندانی” به عنوان “روزنامه نگار” یش اضافه شده و حالا دیگر خیلی ها او را بیشتر به این عنوان می شناسند.
اما این پسوند، چه ها به او داده و چه ها از او گرفته؟ از ۱۴ تیر ماه ۸۸ تا یکسال پیش که محروم از مرخصی بود؛وقتی همسر روزنامه نگارش، مهسا امرآبادی در زندان اوین بود، او در رجایی شهر به سر می برد.مرخصی هم که دادند، به گونه ای بود که این زوج جوان با هم آزادی را تجربه نکنند….حالا دو سه باریست که به مرخصی های چند روزه آمده و در کنارهمسرش، که آزاد شده. در این مرخصی ها که او را از میان دیوارها به بطن جامعه و خانواده می کشاند چه بر او گذشته؟
مسعود باستانی به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ایجاد اغتشاش به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده است. او تا بهمن ۸۸ در زندان اوین به سر می برد و پس از آن به زندان رجایی شهر منتقل شده است.
مسعود باستانی کیست؟ بعد از ۴ سال و نیم زندان و در حالیکه ساعاتی دیگر باید به زندان بازگردد، چه تعریفی از خود ارائه می دهد؟ همان روزنامه نگاری است که ۸۸ زندانی شد یا زندان او را تغییر داده؟
من هنوز همان روزنامه نگار هستم. در آخرین نامه ای هم که برای مهسا، بعد از آزادی نوشتم، تعبیرم این بود که “آی روزنامه نگار به خانه ات برگرد هنوز دردهای بسیاری مانده که روایت نکرده ای”. من اعتقادم این است که هنوز همان روزنامه نگار هستم منتهی با تجربه بسیار عمیق تر و وفاداری بیشتری نسبت به اصولی که پیدا کرده ام؛ باورهایی که داشتم و باورهای جدیدی که پیدا کرده ام. یک واقعیتی وجود دارد، شاید من دوران جوانی یک روزنامه نگار رادیکال با رویکردهای آرمانی بودم اما امروز روزنامه نگاری هستم با رویکردهای عقلانی و صد در صد حقوق بشر خواهانه. به این معنی که امروز اعتقادم این است که اگر داریم برای خواستی، از جمله دموکراسی، حقوق بشر، برابری شهروندی و احترام به عقاید و آزادی بیان تلاش می کنیم، باید تلاش های ما در مسیری پیش برود که به هر چقدر تغییرات دست یافتیم آن تغییرات پایدار و ماندگار بشود. مشکل ما در ایران این است که دائم کیلومترها را صفر کرده ایم.من همیشه در زندان به این قضیه فکر کرده ام که کجای کار ایراد داشته که ما مدام به نقطه صفر برگشته ایم. هر نسلی دوباره برگشته به نقطه صفر. من احساس می کنم زندان مرا تغییر داد.
چه تغییری؟
خب به این معنی که نگاهم، اگر چه همچنان آرمانی است، اما عقلانی و منطقی هم شده. همیشه می گویند زندان آدم ها را رادیکال می کند، آدم ها می روند زندان تند می شوند، اصلاح طلب هستند می روند زندان، برانداز می شوند.خیلی ها قبل از انقلاب وقتی به زندان رفتند مشی شان تغییر کرد، مسلحانه شد و.. اینها را می گویند اما چیزی که زندان برای ما داشت، با وجود همه مشقاتی که کشیدیم، همه سختی هایی که دیدیم، یاد گرفتیم در زندان به همدیگر و به عقاید همدیگر احترام بگذاریم. آن چیزی که من شنیدم جنبش سبز بیرون تجربه کرده و یک جنبش رنگین کمانی شده. در درون زندان با طیف آدم هایی که درون جنبش سبز بودند مواجه شدیم. من با دوستی مواجه شدم که سوسیال دموکرات بود، با دوستی مواجه شدم که بهایی بود، با دوستی مواجه شدم که خط امامی بود و همچنان به خط امام وفادار بود. با دوستی مواجه شدم که ملی مذهبی بود و….همه اینها توانستند یک همزیستی سیاسی مسالمت آمیز با هدف های مشترک را جلو ببرند. حتی توانستند همزیستی اجتماعی مسالمت آمیز هم در همان جامعه کوچک زندان داشته باشند، فقط برای اینکه یاد گرفته بودند ما یک جنبش رنگین کمانی هستیم و کنار هم معنی پیدا میکنیم و نباید همدیگر را حذف کنیم. ما در عین رعایت اصول خودمان برای نظرات کنار دستی مان هم احترام قائلیم و اندازه خودمان برای او هم حق نظر قائلیم. اگر ما یاد بگیریم با عقاید مختلف کنار هم زندگی کنیم این می تواند آینده ایران را تغییر دهد. اینکه یاد بگیریم هر کسی با عقاید مختلف در جامعه زندگی کند، مشارکت سیاسی کند و در نهایت در یک فرآیند دموکراتیک نام هر کسی از صندوق رای بیرون می آید او بیاید و برنامه هایش را جلو ببرد؛این دستاورد کمی نیست. اینکه یاد بگیریم حتی با کسی که مخالف نظر ما است رابطه انسانی داشته باشیم. ما همیشه در تاریخ دنبال حذف هر کسی بوده ایم که با ما مخالف بوده، حالا باید یاد بگیریم که با او رقابت کنیم به جای حذف کردن و همزمان رابطه انسانی مان را با او داشته باشیم و این رابطه انسانی را در سیاست هم دخالت بدهیم. اینها چیزهایی است که من در زندان یاد گرفتم.فهمیدم که دموکراسی رنگین کمانی است که تمام رنگ هایش باید باشد. هیچ رنگین کمانی نیست که فقط از یک یا دو رنگ تشکیل شده باشد بلکه ذات و زیبایی رنگین کمان به رنگ های مختلف اش است.
این محدود به چارچوب زندان است یا بیرون از زندان هم ادامه پیدا کرده؟ یعنی درون زندان مانده یا کسانی که آزاد شده یا به مرخصی می آیند با خود این دستاورد یا تغییر را بیرون از زندان هم آورده اند؟
ببین خیلی از آدم ها برای اولین بار زندان را تجربه کردند؛ آدم هایی که اوایل انقلاب سمتی یا مسئولیتی داشتند یا در شکل گیری انقلاب سهمی داشتند، آمدند زندان و این تجربه ها را کردند. اینها مختص زندان نمانده. من دیده ام وقتی مرخصی می آیند راجع به مشکلات سایر هم بندی های خودشان، حالا از هر طیف فکری و عقیده ای که باشد، حساس هستند و پی گیری می کنند. به ملاقات دوستان دیگری از هم بندی هایشان می روند که هم عقیده نیستند. این نشان می دهد که ما برای همدیگر ورای دنیای سیاست ودعواهای حاکمیتی، ارزش انسانی قائلیم. و در این ارزش انسانی است که چیزهای جدیدی متولد می شود که می توانیم براساس آن دنیای سیاسی، دنیای اجتماعی و حتی جامعه مان را بسازیم. من مثال می زنم این بار که مرخصی بودم دیدم آقای میردامادی که آمد مرخصی، دغدغه وضعیت ابوالفضل عابدینی را داشت و پی گیر وضعیت او بود. من دیدم دوستان هم بندی ما که خط امامی هستند وقتی آمدند مرخصی به دیدن دوستان بهایی رفتند که در بیمارستان بستری بودند. دیدم که دوستان دیگر ما نگران هم بندی هایی بودند که لزوما با آنها هم عقیده نبودند و حتی در گذشته با هم ستیز عقیدتی هم داشته اند. این اتفاق خیلی ارزشمند است و اگر بتوانیم آن را به عرصه سیاست بیاوریم و بعد نهادینه کنیم، به دموکراسی می رسیم. سختی زندان و محیط و همزیستی اجباری عقاید گوناگون، اینها را به ما آموزش داد.اما از همه مهم تر شلاق واقعیت است. شلاق واقعیت که بر پیکر خیلی ها خورد و دیدیم که در شرایط متصلب هیچ راهی نداریم جز اینکه با هم باشیم و پروژه ای مشترک را با هم جلو ببریم. آموزش داد که مدل سنتی مبارزه سیاسی را کنار بزنیم و یک مدل جدید بسازیم. هرچند این مدل الان نوزاد است.
از چیزهایی گفتی که زندان به تو یاد داد و به عبارتی به تو داد. زندان چه چیزهایی را از تو گرفت؟
ببین ما در زندان انگار دو ترم درسی صبر و امید داشتیم. یعنی صبر و امید ویژگی های اصلی زندان بود که اگر اینها را از زندانی بگیری ادامه آن شرایط سخت و حتی غیرممکن خواهد بود. اگر یادت باشد من همیشه پرسیده ام که شما می گویید رنگ جنبش سبز است و به من بگویید سبز چه رنگی است. رنگ صبر و رنگ امید چه رنگی است. آن چیزی که جامعه ایرانی بیش از هر چیز بدان احتیاج دارد و جامعه مطبوعاتی هم همین طور، صداقت و احترام انسان ها به هم و عقاید هم است و رعایت حقوق هر فردی. من در زندان اینها را تمرین کرده و آموخته ام اما زندان خیلی چیزها را از من گرفت. من احساس می کردم در شرایطی به زندان افتادم که به لحاظ فکری، شخصی و عاطفی خیلی باید کار می کردم. من در عنفوان جوانی به زندان رفتم؛وقتی که می توانستم زوایای زیبایی از زندگی خانوادگی و شخصی و فردی ام را تجربه کنم، امانتوانستم تجربه کنم. می توانستم خیلی از زوایای کاری و حرفه ای ام را تجربه کنم، نتوانستم تجربه کنم. یک فاصله ای ایجاد کرد. فاصله به این معنی که فقط زندان نیست. من یک بار به شوخی به دوستانی که در دوره های مختلف زندان بوده اند و خاطرات شان را نوشته ام می گفتم بی انصاف ها شما فقط خاطرات دوران زندان تان را نوشتید. خاطرات پس از زندان تان را ننوشتید. در واقع آدم وقتی از زندان بیرون می آید تازه می فهمد کجاست. با یک جغرافیای جدید، با آدم های جدید و با یک مختصات جدیدی مواجه می شود که دیگر نمی شناسد، نمی تواند رفتارها را بفهمد. یک فاصله ای به وجود آمده که پر کردن این فاصله کار خیلی سختی است. زندان این فاصله را وارد زندگی من کرد.آن عقب افتادن کاری، فردی و حتی روحی را وارد زندگی من کرد که خیلی سخت بود. چیز دیگری که زندان از من گرفت امکان ارائه خودم بود. من در زندان در حال قدم زدن بارها و بارها در ذهن خودم یادداشت سیاسی نوشت، بارها و بارها در ذهن خودم گزارش نوشتم، تیتر زدم. حتی یک دفتری در زندان برای خودم درست کردم به اسم استاتوس های زندان که اگر در این شرایط بیرون بودم و می توانستم در فیس بوک بنویسم آنهارا می نوشتم. همین امروز که در مرخصی هستم و صبح باید به زندان برگردم نشستم و دارم فکر می کنم که من اگر امروز می خواستم درباره ماندلا بنویسم چه می نوشتم؛ یا اگر امروز خبرنگاری بودم که می توانستم از مراسم امروز امامزاده طاهر گزارش تهیه کنم چه می نوشتم؛ اصلا گزارشم را از کجا شروع می کردم، چطور شروع می کردم. من امکان ارائه خودم را نداشتم؛ من این فرصت را از دست دادم… نمیدانم… دارم به اینها فکر میکنم…زندان اینها را از من گرفت.
این فاصله ای را که می گویی زندان وارد زندگی تو کرده چگونه پر می کنی؟ در مرخصی های چند روزه یا..؟
من اصلا فاصله ام پر نشده، اشتباه نکن. من هنوز نتوانسته ام به بدنه این جامعه برگردم و اگر قرار باشد برگردم و در این جامعه زندگی کنم نمی دانم چه شکلی خواهد شد. من هنوز هیچ تصویری از خودم، بعد از بازگشت ندارم. ولی این را فهمیده ام که باید بیایم و نقش اجتماعی ام را بازی بکنم و اگر بتوانم نقش موثری هم بازی بکنم. فاصله را اینقدر می فهمم که آدم های اطرافم نمی فهمند. روابط اجتماعی آدم ها را گم می کنم. الان مهم ترین جاذبه ای که برای من هست این روابط شبکه ای آدم ها است که اتفاق افتاده. من یادم است در زندان یک بار که بحث های تئوریک می کردیم می گفتم در حال حاضر ایران جامعه مدنی ندارد، شاید جامعه شبه مدنی داشته باشد، اما جامعه مدنی ندارد. اما واقعیتی که الان می بینم این است که جامعه ایران دارد به شدت و به سرعت شبکه ای می شود. ما داریم جامعه ای شبکه ای را تجربه می کنیم که اطلاعات به سرعت در آن در حال چرخش است و آدم ها از این روابط شبکه ای متاثر می شوند و تحت تاثیر شبکه های اجتماعی، فعالیت سیاسی و فعالیت اجتماعی و انسانی انجام می دهند و این خیلی مهم است. از لحاظ خانواده هم تمام دغدغه من این است که بتوانم دوباره عقب ماندگی های خانوادگی را جبران کنم. این عقب ماندگی ها، فقط عقب ماندگی اقتصادی نیست. عقب ماندگی های احساسی و عقب ماندگی های روانی و روحی هم هست. به خاطر اینکه الان احساس می کنم که چقدر می توانم با خواهر و مادرم دوباره زندگی و رابطه عاطفی و روحی ام را با آنها بازسازی کنم. رابطه روحی و عاطفی ام با خانواده ام را بازسازی کنم. و از همه مهم تر در زندگی من، مهسا است. من و مهسا دوره های خیلی مختلفی را تجربه کردیم. دوره ای که از هر دوی ما بازجویی می کردند. دوره ای که برای من صحنه ای ایجاد کردند که انگار دارند مهسا را زیر بازجویی کتک می زنند. دوره ای که مهسا آمد رجایی شهر؛ همان زمان که مرا در بند قاتلان نگهداری می کردند در تمام طول مدت ملاقات، یعنی ۲۰ دقیقه تمام، مهسا فقط هق هق گریه می کرد. حالا من زندان ام تمام شود، من باید بیایم و دوباره بتوانم همان همسر رویایی را که در ذهن مهسا بود در زندگی خانوادگی پیدا بکنم؛ با همه سختی هایی که زندگی در ایران دارد و همه مطلع هستند. سختی های اقتصادی، سختی های اجتماعی و سختی های روانی. این فاصله ها را من باید یکجوری پر بکنم. توی همین مرخصی ها توی خانه وقتی با هم صحبت می کنیم از هم می پرسیم حالا این که گفتی شوخی بود یا جدی؟ ما لحن همدیگر را فراموش کرده ایم و هنوز که هنوز است درست نتوانسته ایم با هم دیالوگ داشته باشیم؛دیالوگ به عنوان اولین ابزار رابطه انسانی چه برسد به رابطه زن و شوهری یا در واقع رابطه همسری که خیلی باید عمق ارتباطش بیشتر شود. خیلی تلخ است. گاهی در احساسات ام مهسا را گم میکنم. این همان مهسایی است که من در ۴ سال زندان در ذهنم داشتم یا همسر من تغییر کرده دراین مدت؟ فضای زندگی اش تغییر کرده، شاید ملاک و معیارهایش عوض شده. او هم تحت تاثیر شرایط سخت زندان خودش بوده. آیا ما می توانیم همدیگر را پیدا کنیم؟ پیدا به آن معنی که داشتیم و همدیگر را پیدا کرده بودیم. خوشبختانه مهسا در این قضیه خیلی کمک میکند. یک چیز مشترک که باعث شده تا الان این فاصله ها در این زمینه تا حدودی پر شود همفکری بسیار زیاد ما در رابطه با جنبش سبز و پیدا کردن دوستان معتقدی است که بعد از ۵ سال همچنان پای جنبش سبز و آرمان های آن ایستاده اند. اگر چه این آرمان ها، همه زندگی آدم نیست و آدم در زندگی شخصی اش به خیلی چیزهای دیگر نیاز دارد ولی واقعیت این است که اینها توانست کمی پوشش بدهد که بر سر خیلی چیزها توافق کنیم؛ بر سر خیلی چیزها، به خاطر چیز های بزرگتر؛ همانطور که شاملو می گوید به خاطر عشق عمومی از عشق خصوصی مان بگذریم. اگر چه پیدا کردن عشق خصوصی مان هم در بستر این زندگی سخت، کار خیلی سختی بوده. به خاطر اینکه اتفاقی که افتاد این بود که ما همدیگر را گم کرده بودیم؛ یعنی نه من آن مسعودی بودم که مهسا در ذهن خودش در این ۴ سال، در زندان، در بیرون، در ملاقات و در خانه داشت. نه مهسا همان مهسایی بود که من در ذهن خودم تصویر می کردم و در ملاقات های ۲۰ دقیقه ای سعی می کردم جلوه هایی از این تصویر را پیدا کنم. یادم است مهسا که ملاقات می آمد چون می دانست من عطش اخبار سیاسی دارم در تمام طول ملاقات، اخبار سیاسی و فیس بوک و این چیزها را می گفت و شاید آخرین جمله ملاقات این بود که از حال فردی و حال خصوصی خودش می گفت. همیشه از اتفاقات و اخبار سیاسی و اینور و آنور می گفت و اتفاقات سیاسی که در طول هفته افتاده بود و ما فقط شمه ای شنیده بودیم و خبر چندانی نداشتیم. تعریف می کرد و شاید در آخر کمتر از ۵-۶ دقیقه فرصت می شد که از خودمان و زندگی مان بگوییم و اینکه چه می خواهیم بکنیم یا چه دل نگرانی هایی داریم. اما موفق شدیم در دوره ای همدیگر را کشف کنیم. شاید خیلی آرمانگرایانه یا انتزاعی باشد اما آرمان های سیاسی مشترک، چون صداقت در آنها بود، توانست باورهای مشترکی را به وجود بیاورد و این باورهای مشترک خیلی کمک کرد که بتوانیم دوباره خود را و رابطه و حتی عشق را کشف کنیم. عشق واقعی حاصل شناخت است. واقعیت این است که شناخت من از مهسا و شناخت مهسا از من خیلی کمرنگ شده بود اما الان دوباره داریم همدیگر را می شناسیم. هر چند متاسفانه تا می خواهم به ثباتی از شناخت برسم دوباره باید برگردم زندان. اینطوری من دوباره هم همسرم را گم می کنم، هم او را با انبوهی از مشکلات زندگی و خانوادگی و اجتماعی که باید یک تنه بر دوش بکشد تنها می گذارم. من باید باز بروم داخل زندان و فقط استرس و فشار این مشکلات را داشته باشم. فشار بدین معنی که می دانم این مشکلات وجود دارد و من در زندان هیچ کاری نمی توانم برای حل مشکلات شخصی و خانوادگی ام انجام بدهم. هر بار هم که به زندان بر میگردم می بینم غمی در چشم های مهسا می ماند. ما سه بار تا به حال روبروی زندان با هم خداحافظی کرده ایم و من برگشته ام زندان. سختی این قصه دقیقا اینجاست که وقتی تو وارد زندان می شوی دیگر نمی دانی به تو مرخصی می دهند، چه زمانی می دهند و یا تا پایان حکمت قرار است بمانی یا نه. کاملا همه چیز معلق و غیر ثابت است. مهسا می گفت دوباره برمیگردی ؟ گفتم حالا بیرون بودن من چه فایده ای برای تو دارد من نه می توانم کار کنم نه می توانم کمترین کمک مالی بکنم و نه می توانم فعالیت واقعی خودم را داشته باشم. گفت باشد بودن ات خوب است حداقل می توانیم با هم دعوا کنیم. حداقل یک نفر است که من سر او غر بزنم. اینها خیلی تلخ است اگر چه مهسا خیلی قدرتمندست، همیشه روی پای خودش ایستاده و نگذاشته درد تنهایی اش را حس کنم اما یک چیزهایی است که بر زبان نمی آید و آدم در چشم های طرف مقابل اش می خواند.
تو در اوج اعتراضات مردمی زندانی شدی.بعد از مدت طولانی که امکان مرخصی یافتی جامعه و مردم و نوع برخوردها با خودت را چطور دیدی؟
مهم ترین دردی که کشیدم این است که یک بخش زیادی دیگر دغدغه هایی را که ما به خاطر آنها در زندان هستیم فراموش کرده و درگیر مسائل روزمره شده اند. میخواهم با این استعاره پاسخ بدهم که اگر چه روزگار، روزگار رنگ بنفش است اما ما هنوز سبز رنگیم. مساله این است که در گوشه و کنار این جامعه پیدا می شوند کسانی که برای آرمان های جنبش سبز و زندانیان سیاسی احترام قائلند. من نمی گویم هر فردی زندان رفته باید به خاطر زندان رفتن اش ارج و قربی بگیرد؛ نه. من می خواهم بگویم ما به خاطر آرمان هایی زندان رفتیم که دلمان نمی خواهد این آرمان ها فراموش یا به سرنوشت انقلاب ۵۷ دچار شود. متاسفانه دیدم که بی اعتنایی به مطالباتی که ۸۸ مطرح شد زیاد است. اتفاق دیگری که افتاده این است که مردم نسبت به نقش اصلی که باید ایفا کنند بی تفاوت شده اند. من در بین مردم حتی فراموشی هم دیدم. توی تاکسی نشستم و راجع به میرحسین موسوی صحبت کردم.راننده تاکسی گفت موسوی مگر الان خارج نیست؟ یعنی نمی دانست موسوی هنوز در کوچه اختر در حصر است و چه شرایطی دارد. یا شاید وقتی من راجع به شرایط زندان در این مهمانی یا آن مهمانی حرف می زنم برای خیلی ها عجیب است و یکباره می گویند مگر فلانی هنوز زندان است؟ مگر بهمانی بچه دار است؟ یا حتی گاهی می پرسند مگر فلانی را هم گرفتند؟تازه اینها راجع به زندانیانی است که معروف هستند، زندانیان زیادی داریم که فقط به خاطر حضور در تظاهرات، حضور در خیابان و حضور مطالبه گرایانه و پرسشگرایانه در جنبش سبز دستگیر شده اند. شاید اسم و نامی هم نداشته باشند و گمنام دارند حبس می کشند و پایداری می کنند بر سر آرمانی که داشته اند. هیچ وقت هم دعوای اسم و شهرت و شهرت طلبی ندارند. به دنبال هیچ جایزه حقوق بشری هم نیستند و هیچ وقت هم جایزه حقوق بشری نگرفته اند. اما همین ها پای حقوق بشر خیلی بیشتر از خود من ایستادند و می گویند به خاطر عقیده مان حبس می کشیم و امیدواریم یک روزی عقیده مان در جامعه پایدار شود. حداقل کاری که جامعه می تواند بکند این است که همچنان این عقاید را طرح و مطالبه و درخواست کند و بداند حداقل برای من زندانی مهم نیست کجا بایستم، در کدام نقطه جامعه بایستم… مهم این است که جامعه به اندیشه و آرمان های من چطور نگاه کند و اگر آرمان های اکثریت جامعه با من یکی است بعد از اینکه من رفتم زندان، جامعه این ها را مطالبه کند.
تو از زندانیان انتخابات ۸۸ هستی اما در شرایطی زندانی هستی که انتخابات دیگری برگزار شده و وضعیت کمی تغییر کرده. انتخابات ۹۲ چه تاثیری بر زندان و زندانیان سیاسی و وضعیت آنها گذاشته؟
واقعیت این است که بعد از یک دوره ای، زندان فرسایشی می شود و انگیزه های اصلی و فعالیت های اصلی را دچار یک نوع فرسایش می کند. بخصوص وقتی که پالس امید بخشی از مردم دریافت نکنید و ببینید مردم دوباره به خانه های شان برگشتند، یا اینکه احساس کنید شهروندان نقشی را که وظیفه دارند انجام نمی دهند. در سال ۹۲ ما فکر نمی کردیم که فضای انتخاباتی به این شکل شود. یادم است کسی در زندان از من پرسید تحلیل تو از شرایط چیست؟ من گفتم در بهترین شرایط آقای جلیلی و آقای روحانی می روند دور دوم. یعنی تحلیل من آن موقع این بود. ولی دوست مان گفت نه. آقای روحانی دور اول پیروز می شود. ما با هم شرط بستیم و او برد. بعد از اعلام نتایج یک موجی از امیدواری در زندان ها ایجاد شد. موجی از امیدواری نه فقط برای آزادی زندانیان که برای تغییر در خیلی چیزها. برای اینکه خیلی چیزها در ایران عمق و کیفیت پیدا کند؛ از آزادی بیان تا حقوق شهروندی و آزادی احزاب و مطبوعات و.. و حقوق اقلیت ها به رسمیت شناخته شود و.. خیلی ها منتظرند اتفاق بزرگی بیفتد، اما همانطور که گفتم یکی از درسهای زندان صبر است. ما حاضریم در زندان صبر کنیم ولی اگر روند تغییرات را نبینیم به ما خیلی فشار می آید. این امیدی که ایجاد شد باعث شد آن تبعات فرسایشی شدن زندان تا حدودی از بین برود اما اگر احساس کنیم که تغییرات، از جنس واقعی نیست یا صرفا کوتاه مدت یا غیرقابل باور است خب خیلی به ما لطمه می زند. ما همچنان منتظریم تغییرات کیفی و عمیق را در بدنه حکمرانی در ایران ببینم. انتظارما این است که اجازه فعالیت به طیف های رنگارنگ در جامعه داده شود.تا وقتی طیف رنگارنگ در جامعه از سوی حکومت به رسمیت شناخته نشود مشکلی حل نخواهد شد.
من این بار که می آمدم مرخصی، در زندان امیدوار بودم وقتی می آیم بیرون، روزنامه نشاط منتشر می شود و فضا متحول شده است و.. اگر چه فضا کمی متحول شده بود اما جامعه زود بی نشاط شد. بی هم میهن شد و فضا، آن فضایی نبود که بتواند مرا راضی کند. من خیلی آدم آرمان گرایی نیستم اما معتقدم برای اینکه بتوانیم جلو برویم و از مسیر اصلاح طلبی به نقطه مطلوب خود برسیم باید یکسری پارامترها را داشته باشیم. بدون این پارامترها نمی توانیم مدلی واقعی از الگوی ذهنی مان داشته باشیم. لذا همیشه بچه های ما در کشورهای جهان سومی و خاورمیانه، عقیم متولد می شدند. همان گونه که در بهار عربی دیدیم انقلاب ها انجام شد اما عقیم بود. تغییرات انجام می شود اما چون عقیم است زود می میرند. مهم ترین دغدغه من پایدار کردن هر سطحی از تغییرات است که رخ میدهد. بخشی از این به خود ما برمی گردد. ما داریم دورانی را تجربه می کنیم؛ دوران سخت پس از ۸۸٫ من اسم آن را می گذارم دوران سخت پس از جنبش سبز چون در جنبش سبز، مردم ایران شرایط بسیار سختی را تحمل کردند. یادم است در زندان یکی به من می گفت جنبش سبز چی شد؟ من گفتم این تعبیر که به انسداد کامل رسیدیم معنی واقعی خود را پیدا کرد. چون مردم آمدند توی خیابان، هزینه دادند، بچه های شان کشته شد اما هیچ کاری جلو نرفت. ولی امروز بیش از هر چیز وظیفه داریم برای همان سطح از تغییراتی که در ۸۸ دنبال آن بودیم و داریم در ۹۲ طرح می کنیم بایستیم و از ان پاسداری کنیم. دلم می سوزد که امروز در این ایام مرخصی شرایطی را داشتم که تا دم در خانه فروهرها رفتم اما راهم ندادند. اجازه ندادند. یا اینکه امروز برای سالگرد پوینده و مختاری، فشار فضای امنیتی اینقدر بوده که خیلی ها نتوانستند بروند و تعداد آدم ها خیلی کم بود و من هم نتوانستم بروم. من کسی بودم که تا قبل از ۸۸ هر سال این مراسم را پوشش می دادم. پوینده و مختاری واقعا شهید راه آزادی بیان هستند. کاش می شد یک نگاهی به فیس بوک و شبکه های اجتماعی بکنیم. همین آدم هایی که دارند برای ماندلا پر و بال می زنند یادشان هست که این کشور پوینده، مختاری و مجید شریف داشته که همین آرمان های ماندلا را داشتند؟ و… هیچ اسمی از اینها آوردند؟ در روز مبارزه با سانسور؟ مجموعه آدم هایی که در قتل های زنجیره ای کشته شدند آدم هایی هستند که برای شرایطی که بدان اعتقاد داشتند با جان خودشان مایه گذاشتند از احمد میراعلایی تا نفر آخر. چیزی که دردآور است اینکه ما تاریخ مان یادمان می رود و از آن دردناک تر اینکه وظایف شهروندی مان یادمان می رود. اگر مطالبه ای داریم باید پای آن بایستیم. این مطالبات اگر در دولت احمدی نژاد با سرکوب مواجه می شد یک بحث است اما اگر در دولت روحانی با بی اعتنایی مواجه می شود بحث دیگری است. اما من باید وظیفه خودم را به عنوان یک شهروند انجام دهند. حکومت هم کار خود را انجام می دهد. ما باید از روحانی بخواهیم تا بخواهد یا بتواند. چیزی که مرا رنج می دهد این است که گویا مردم رای داده و رفته اند خانه های شان نشسته اند. در هیچ کشوری از دنیا تغییرات بدون حضور فعالانه مردم صورت نخواهد پذیرفت. اگر هم کسانی دوست ندارند مردم مشارکت کنند و دوست دارند در خانه بنشینند این مطمئنا جنس آن تغییرات را آنچه که باید نخواهد کرد.
اشاره کردی به نشاط و هم میهن. فضای فعلی رسانه ای را چطور می بینی؟
من دلم می خواست اگر روزی روزگاری می شد می توانستم روزنامه نگاری در عصر اعتدال را که باید دارای چه مولفه هایی باید باشد، تقسیم بندی می کردم. روزنامه نگاری در عصر اعتدال سه مولفه اصلی دارد. اولین و مهم ترین این است که روزنامه نگاران در هر شرایطی باید مطالبه محور برخورد کنند؛ با هر کسی. ما یادمان باشد که به مهندس میرحسین موسوی هم چک سفید امضا ندادیم که حالا جلو آقای روحانی سکوت کنیم. این حرف من بدین معنی نیست که دولت را در سه کنج بنشانیم و حمله کنیم، خیر. دولت اگر کارهای مثبت می کند هم باید ببینیم و بنویسیم ولی یادمان باشد که روزنامه نگاری و روزنامه نگار بخشی از ملت است نه بخشی از نهاد دولت. اولین اصلی که لازمه روزنامه نگاری در عصر اعتدال است مطالبه محور بودن و طرح مطالباتی است که در جامعه مطرح است و پی گیری تک تک انها. مساله دوم هم تاکید بر بازمعرفی کردن و بازمعرفی کردن و بازمعرفی کردن فاجعه ای است به اسم دولت احمدی نژاد. چون امروز احمدی نژاد با تسبیح و ریش و کاپشن اش آمد، ممکن است روز دیگر یک احمدی نژاد دیگر با مشی احمدی نژاد با کراوات و ریش سه تیغه و موهای ژل زده بیاید. مشکل این است که خطر پوپولیسم همیشه بالای سر کشورهای جهان سوم است. ما باید پوپولیسم را مهار بکنیم و این اندیشه جایگزین شود که دیگر هیچ پوپولیستی با هیچ ابزاری نتواند حاکمیت را به دست بگیرد؛ چه با کودتا و چه با صندوق رای. ما باید بیش از هر چیز مراقب بازگشت احمدی نژاد باشیم اما حالا همه می گویند دیگر ممکن نیست احمدی نژاد برگردد. بله امروز ممکن نیست احمدی نژاد برگردد ولی این نگرانی ها همیشه هست که باز ممکن است برگردد و ما باز برگردیم به همان نقطه صفر. مساله سوم این است که روزنامه نگارها بتوانند با هم کار کنند و نهاد صنفی داشته باشند و ما صنف روزنامه نگار را به عنوان یک صنف واقعی معرفی کنیم و بقبولانیم به جامعه که این طرف روزنامه نگار است و وظیفه دارد از آن چیزی که در بطن جامعه می گذرد، به جامعه گزارش دهی کند.زندان به من یاد داد که روزنامه نگاری را جور دیگری نگاه کنم؛ که من اگر یک روزنامه نگار هستم فقط روزنامه نگار یک طیف، یک جریان نیستم. من موظف ام وظیفه روزنامه نگاری ام را نسبت به کسانی که با عقایدشان موافق نیستم انجام بدهم. من وظیفه دارم که زبان گویای شهروندانی باشم که درواقع امکان سخن گفتن یا شرایط سخن گفتن یا تریبونی برای سخن گفتن را ندارند.
و در پایان و پیش از آنکه ساعاتی دیگر به زندان بازگردی حرفی برای گفتن داری؟
تو هم مثل من یک روزنامه نگاری و من حس می کنم که شاید یکی از مهم ترین تلاش های یک روزنامه نگار جدا از تلاش فرهنگی، تلاش اجتماعی و تلاشی که برای عدالت اجتماعی میکند، تلاش برای آزادی بیان است. در واقع آزادی بیان ابزار کار یک روزنامه نگار محسوب می شود. یک روزنامه نگار وظیفه دارد از قول خیلی از شهروندان و خیلی از مردمی که نمی توانند حرف بزنند یا بنویسند یا تریبونی برای حرف زدن ندارند بنویسد و از حقوق آنها دفاع کند. یک بار به من گفتند که چرا شما از روزنامه دولتی استفاده نمی کنید و.. گفتم روزنامه دولتی معنی ندارد. روزنامه موظف است برای مردم باشد و حرف مردم را بزند. ما روزنامه نگار هیچ طیفی نیستیم، ما روزنامه نگار مردم هستیم و کلمه مردم هم از همه طیف ها تشکیل شده. ما باید نقش بلندگو بودن برای همه مردم و همه اقلیت ها را حفظ کنیم.یک چیز دیگر که من در زندان تجربه کردم این است که بدانیم اقلیت ها مهم هستند و زمانی دموکراسی، فعالیت های حقوق بشری و رسانه ای کیفیت پیدا میکند که حق و سهم اقلیت ها در آن رعایت شود. این درواقع نشانگر آن است که ما باید با هر حکومتی، حتی اگر میرحسین موسوی هم رئیس جمهور شده بود، مطالبات خودمان را بر سر حقوق شهروندی داشته باشیم. برای من روزنامه نگار با عنوان نماینده مردم هیچ فرقی نمی کند در راس حاکمیت شاه باشد یا شیخ باشد. من اصلا دعوای شاه و شیخ ندارم. من دعوای شهروندی را دارم که حقوق اش رعایت نمی شود. مطالبه من حقوق شهروندی و آزادی اندیشه و آزادی بیان است و همچنین عدالت اجتماعی. همه حرف من این است که اگر ما به وظیفه خود درست عمل کنیم کمک میکنیم که این حکمرانی خوب شکل بگیرد. حکمرانی خوب هم محصول حکمران خوب است اما وظیفه ما این است که حکمران را به حال خود رها نکنیم و باید دائم نقدمان را مطرح کنیم. مهم ترین وظیفه روزنامه نگار پرسشگری است و این پرسشگری همیشه باید در مقابل همه باشد چه شاه و چه شیخ. دعوای ما این نیست که چه شخصی آن بالا باشد. بلکه این است که آن شخص چگونه عمل کند. چگونه عمل کردن آن شخص محل فعالیت یک روزنامه نگار است.
گفتگوی اخبار روز با محمد امیدوار پیرامون انتخابات و نتایج آن
تصور تحقق خواست ها در چارچوب دولت آقای روحانی و در شرایط ادامه رژیم ولایت فقیه، بدون یک مبارزه وسیع و سازمان یافته و از نظر سیاسی منسجم توده ای، تصوری کاملاً غیر واقع بینانه ای است که دامن زدن به آن تنها به سود ارتجاع و حفظ شرایط کنونی خواهد بود
محمد امیدوار سخنگوی حزب توده ی ایران است
اخبار روز: انتخاب آقای روحانی پیروزی مردم بود؟
محمد امیدوار: با تشکر از هیئت تحریریه "اخبار روز" که این فرصت را به من دادند تا نظرات حزب توده ایران را با خوانندگان و مراجعه کنندگان شما در میان بگذارم.ما در ارزیابی شرایط بغرنج و حساس کشور همواره بر این اعتقاد بوده و هستیم که بدون درک و توجه به مبارزه طبقاتی حادی که در جامعه در جریان است، بدون توجه به ساختار طبقاتی حاکمیت وهمچنین توان، سطح سازمان یافتگی و نیروی اجتماعی حاضر در صحنه مبارزه نمی توان به پای تحلیل حوادث کشور نشست و با تکیه بر این یا آن شخصیت سیاسی اجتماعی ارزیابی واقع بینانه ای را از وضعیت کنونی به دست داد ما، از ماه ها پیش از انتخابات، و هم در جریان برگزاری ششمین کنگره، در ارزیابی شرایط کشور بر این نکته تأکید داشتیم که بر خلاف همه ادعاهای آقای خامنه ای و دیگر سران رژیم، ایران در وضعیت فوق العاده بحرانی و حساسی به سمت انتخابات ریاست جمهوری می رود. سیاست های فاجعه بار دولت احمدی نژاد، و سمت گیری های کلان اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی که مستقیما از سوی ولی فقیه و مشاوران اقتصادی او به دولت ها دیکته می شود، در کنار تحریم های مداخله جویانه و غیر انسانی کشورهای امپریالیستی، در مجموع آنچنان شرایط دشواری را برای ده ها میلیون ایرانی ایجاد کرده بود که جامعه ما به سمت انفجار اجتماعی جدی سوق داده می شد. اجرای سیاست هایی که منافع کلان سرمایه داری تجاری و بورژوازی بوروکراتیک را تأمین می کند، استیلای اختاپوس گونه اقتصادی فرماندهان سپاه و دیگر نیروهای انتظامی کشور بر شریان های حساس اقتصادی، بر خلاف منافع اکثریت عظیم مردم زحمتکش، اثرات مهلکی بر جامعه ما به همراه داشته است. بیکاری ٣ میلیونی، زندگی ده ها میلیون ایرانی زیر خط فقر، تورم افسار گسیخته، سقوط ارزش ریال، در مقابل ارزهای خارجی، که تأثیر فوری روی گرانی قیمت ها و کاهش قدرت خرید مردم داشت، ورشکستگی بخش تولیدی کشور تشدید بی سابقه دره عظیم میان فقر و ثروت، و ایزوله بودن ایران از نظر بین المللی، از جمله نمادهای جدی بحرانی است که ایران در آستانه یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری با آن رو به رو بود. با این ارزیابی روشن است که اکثریت قاطع مردم خواهان تغییر در سیاست های اعمال شده و شیوه حکومت مداری در ایران بودند. سران رژیم با درک این خطر و در عین حال به توجه به این نیاز که باید چاره ای اندیشید به تدارک مهندسی انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری پرداختند. واقعیتی که باید به آن توجه داشت این است که ماهیت رژیم ولایت فقیه عوض نشده است. اگر این رژیم توانایی و یا خواست قبول رای و اراده مردم را داشت کودتای خشن و خونین انتخاباتی سال ۱٣٨٨ آنطوری که دیدیم اجرا نمی کرد. کمیته مرکزی حزب ما در شادباش نوروزی خود اشاره کرد که رژیم ولایت فقیه دنبال برگزاری انتخابات مهندسی شده ای است که در جریان آن بتواند هم نامزدهای شرکت کننده در آن را کنترل نماید و هم نتیجه انتخابات را و در واقع از تکرار خرداد ۷۶ و خرداد ٨٨ جلوگیری کند. ما رای ۱٨ میلیونی مردم به آقای روحانی را در شرایطی که رژیم اجازه نداد هیچ یک از شخصیت ها و رهبران جنبش اصلاح طلبی و حتی هاشمی رفسنجانی در انتخابات شرکت کند، نه رای به شخص آقای روحانی، بلکه رای به خواست تغییرات جدی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می دانیم. دلیل رای آوردن آقای روحانی در انتخابات خرداد ۹۲ را باید حمایت رهبران جنبش اصلاح طلبی و فاصله گرفتن هوشیارانه او از سیاست های دولت منفور احمدی نژاد در جریان مناظره های تلویزیونی دانست. با توجه به ابراز خشنودی ولی فقیه، دیگر سران رژیم مثل لاریجانی و مهدوی کنی و نهادهایی مثل سپاه از نتیجه انتخابات باید به این نتیجه رسید که انتخابات مهندسی شده خرداد ۱٣۹۲، تنها هنگامی می تواند به پیروزی واقعی مردم تبدیل شود که نیروی عظیم اجتماعی که در جریان این انتخابات، به صحنه آمد و به تغییر رای داده است در صحنه باقی بماند، خود را سازمان دهی کند و بر فشار اجتماعی برای تغییر بیافزاید
اخبار روز: برای آقای خامنه ای و شورای نگهبان قابل تصور بود که بخشی از مردم از میان کاندیداهای تائید شده به چهره ای که نسبت به سایرین بیشترین فاصله با رهبری حاکمیت را بازتاب می دهد، رای خواهند داد. چرا حسن روحانی را تائید کردند؟
محمد امیدوار: همانطوری که قبلاً اشاره کردم رژیم با درک بحران عمیقی که جامعه ما را فرا گرفته با برنامه ریزی قبلی به استقبال انتخابات خرداد ۹۲ رفت. "حماسه سیاسی" که رهبر خواهان خلق آن بود هنگامی اتفاق افتاد که نیروهای اصلاح طلب و رهبران آن قبول کردند که رژیم به آنها اجازه شرکت در انتخابات را نخواهد داد. صحبت های آقای خاتمی، به عنوان یک شخصیت اجتماعی-سیاسی آگاه و از رهبران جنبش اصلاح طلبی که: ما می دانیم نمی خواهند ما بیاییم و تازه اگر هم اجازه بدهند بیاییم حق نداریم بیش از آنچه آنها می خواهند رای بیاوریم، سخنان شجاعانه و دقیقی است که به روشنی پرده از برنامه های سران رژیم بر می دارد "حماسه حماسه سیاسی" رهبری در واقع وقتی به واقعیت پیوست که جنبش اصلاح طلبی سطح توقعات و مطالبات خود را از اجازه شرکت خاتمی، و سپس اجازه شرکت هاشمی رفسنجانی، در پی رد صلاحیت هاشمی، یعنی کسی که ولی فقیه را بر کرسی ولایت نشانده بود و زمانی "عمود خیمه نظام" محسوب می شد، به حد قبول یک نامزد "محافظه کار میانه رو" و نماینده ولی فقیه در شورای امنیت ملی کشور تقلیل داد. تأیید آقای روحانی توسط شورای نگهبان نباید برای هیچکس تعجب آور باشد. آقای روحانی سالهاست نماینده مستقیم آقای خامنه ای بوده و هست و لذا روشن بود که او در لیست تأیید شدگان قرار می گرفت
اخبار روز: آقای روحانی نماد تغییر در سیاست حکومت است؟
محمد امیدوار: من دیروز در روزنامه "تایمز" مطلبی را خواندم درباره انتخابات ایران، که توسط آقای "نورمن لامونت"، وزیر سابقه خزانه داری بریتانیا، در دوران "مارگارت تاچر" و از چهره های مشهور جناح راست حزب محافظه کار بریتانیا، نوشته شده بود. عنوان این مطلب این بود که "روحانی می تواند گارباچف ایران باشد" و برداشت کلی و نتیجه گیری مقاله این بود که آقای روحانی کسی است که غرب می تواند و باید با او به توافق برسد. بدیهی است که باید انتظار داشت در برخی عرصه ها، از جمله و خصوصا سیاست های خارجی رژیم تغییراتی به سمت عادی سازی روابط با غرب به منظور تخفیف فشارها و لغو تحریم های اقتصادی برداشته شود بخش عمده ای از کنفرانس مطبوعاتی آقای روحانی هم به این مسئله اختصاص داشت. البته ما از هر سیاستی که هدفش تنش زدایی در شرایط فوق العاده حساس منطقه و لغو تحریم های اقتصادی که فشارش بیش از پیش بر گرده مردم زحمتکش میهن ماست، باشد حمایت می کنیم. با روی کار آمدن دولت آقای روحانی و بدون آن فشار سازمان یافته اجتماعی از پائین نمی توان به تغییرات اساسی و پایه ای در وضعیت کنونی امیدوار بود. ما در گذشته هم با این چنین پدیده های رو به رو بوده ایم. دو دوره دولت هاشمی رفسنجانی هم با شعار "سازندگی"، "اعتدال" و عادی سازی روابط با غرب تزئین شده بود و در انتها این دوره نه تنها بحران جامعه ما تخفیف نیافته بود بلکه وضعیت اجتماعی اقتصادی کشور همچنان بحرانی بود. خاصیت عمده این دوران رشد بی سابقه بورژوازی بوروکراتیک و حاکمیت بیش از پیش کلان سرمایه داری تجاری بر حیات اقتصادی کشور بود. بدیهی است که تکرار این سناریو با همان تیپ شعارها دردی را از جامعه ما دوا نخواهد کرد. حتی در دوران حکومت دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات هم متاسفانه گام های اساسی در راه تغییر سمت و سوی سیاست های کلان اقتصادی کشور برای حرکت به سوی عدالت اجتماعی برداشته نشد و این از جمله موضوعاتی بود که محمود احمدی نژاد، با شعارهای پوپولیستی، تحقق عدالت و گذاشتن پول نفت روی سفره مردم، در جریان انتخابات سال ٨۴، از آن بهره جست
اخبار روز: شاهد تغییراتی در جهت تامین حقوق اولیه شهروندان مثل آزادی روزنامه ها، زندانیان سیاسی، کم شدن تبعیض علیه زنان، اقلیت های قومی-ملی و مذهبی، آزادی نهادهای مدنی ، بهبود وضع زندگی کارگران و آزادی تشکل یابی آنان خواهیم بود؟
محمد امیدوار: خواست آزادی فوری و بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی-عقیدتی، پایان دادن به حصر آقای موسوی، کروبی و خانم رهنورد، در کنار به رسمیت شناختن حق تشکل برای سندیکاها، اتحادیه ها، دیگر سازمان های صنفی – اجتماعی و پایان دادن به فضای خفقان سرکوب و تبعیض بر ضد زنان، خلق های ایران و اقلیت های مذهبی در میهن ما در کنار حرکت به سمت تخفیف فشارهای کمرشکن اقتصادی بر گرده کارگران و زحمتکشان، بی شک از جمله خواست های اساسی جنبش مردمی بوده و خواهد بود. تصور تحقق این خواست ها در چارچوب دولت آقای روحانی و در شرایط ادامه رژیم ولایت فقیه، بدون یک مبارزه وسیع و سازمان یافته و از نظر سیاسی منسجم توده ای، تصوری کاملاً غیر واقع بینانه ای است که دامن زدن به آن تنها به سود ارتجاع و حفظ شرایط کنونی خواهد بود. مردم با تجربه دردناک دهه های اخیر می دانند و با پوست و گوشت خود لمس کرده اند که اعتبار زیادی برای شعارهای دولتمردان جمهوری اسلامی نباید قائل شد. مردم ما می دانند که حق گرفتنی است و تنها با نیروی سازمان یافته اجتماعی می توان به این حقوق و آزادی های دموکراتیک دست یافت
اخبار روز: مردم قادرند رئیس جمهور را در جهت تامین خواست ها و انجام تغییرات، تحت تاثیر و فشار قرار دهند، وسیله موثر این تاثیرگذاری و اعمال فشار چیست؟
محمد امیدوار: ما همواره معتقد بوده ایم و همچنان بر این اعتقاد پایبندیم که مردم موتور اصلی حرک جامعه به پیش هستند. تجربیات تاریخ معاصر میهن ما از رشد و نضج گیری نهضت ملی شدن نفت، تا رشد جنبش اجتماعی در سال های دهه ۱٣۵۰ و سپس پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، و همچنین حماسه دوم خرداد ۷۶ و مبارزات اجتماعی که در دو دهه اخیر در میهن ما اتفاق افتاده است نشان می دهد که هرگاه مردم سازمان یافته و منسجم با خواست ها و شعارهای مشخص مبارزاتی به صحنه آمده اند توانسته اند خواست های خود را به مرتجعان حاکمان تحمیل کنند جنبش مردمی ما امروز از ضعف سازمان یافتگی، چند پارگی و عدم انسجام سیاسی-برنامه ای رنج می برد. تلاش در راه تغییر این وضع نیازمند کار آگاهانه همه نیروهای مترقی، آزادی خواه و اصلاح طلب، باید بدور از فرقه گرایی های تنگ نظرانه و با هدف اعتلای توانمندی جنبش مردمی، و نیروهای اجتماعی شرکت کننده در آن باشد. باید از تجربیات سال های اخیر نیز آموخت. در دورانی شماری از رهبران جنبش اصلاح طلبی شعار "آرامش فعال" را می داند، شماری راه را "چانه زنی در بالا" در چارچوب "نیروهای خودی" می دانستند و در مجموع از حضور نیرومند و سازمان یافته جنبش مردمی در صحنه همواره در هراس بودند. نتایج این سیاست ها عقب نشینی های تحمیل شده به جنبش، وضعیت کنونی و ٨ سال دولت فاجعه بار محمود احمدی نژاد است. ما در تمامی این سال ها دیده ایم که چه مبارزه قهرمانانه و جسورانه ای از سوی جنبش زنان، جوانان و دانشجویی صورت گرفته است. ما در همین دوران شاهد تلاش جنبش کارگری کشور برای تشکل یابی و پیوند زدن مبارزات عمدتا صنفی کارگران با مبارزه عمومی مردم بوده ایم ولی واقعیت این است که راه درازی هنوز باقی مانده است تا آنچنان آمادگی و جنبش اجتماعی را پدید آورد که بتوان با اتکاء به آن به سمت تحولات پایه ای در میهن ما رفت. دیالکتیک حرکت اجتماعی به ما می آموزد که باید با واقع بینی، صبر، و دوری از برداشت های اراده گرایانه تلاش کرد تا وسیع ترین نیروهای خواهان تحول را گردهم آورد و با برنامه مشخص و حداقل سیاسی-مبارزاتی به مصاف حاکمیت کنونی که از امکانات گسترده سیاسی، اقتصادی و نظامی بهره مند است رفت
اخبار روز: نسبت آقای موسوی با دولت تازه و نسبت جنبش سبزبا این دولت چطور تنظیم می شود؟
محمد امیدوار: بدیهی است که با توجه به وضعیت کنونی آقای موسوی و در حصر بودن او نمی توان اظهار نظر دقیق و مطمئنی در این زمینه کرد. آقای روحانی در پاسخ به سئوالی درباره پایان دادن به حصر آقای موسوی، کروبی و زهرا رهنورد، تصمیم گیری درباره این موضوع را خارج از توان قوه مجریه دانست و تحقق آن را به همدلی سه قوه و قاعدتا به تأیید نهایی ولی فقیه موکول کرد آنچه روشن است این است که رهبران جنبش اصلاح طلبی در روزهای آخرانتخابات تصمیم گرفتند تا از نامزدی حسن روحانی دفاع کنند. و به نظر می رسد که در کابینه آینده آقای روحانی نمایندگانی از جنبش اصلاح طلبی (خصوصا کسانی که حاکمیت حساسیت کمتری نسبت به آنها داشته باشد) حضور یابند. البته روشن نیست که آیا اینگونه نامزدها بدون ایما و اشاره تأیید آمیز رهبر بتوانند از سد تأیید صلاحیت مجلس شورای اسلامی که در بست در دست گماردگان ولی فقیه و نیروهای ارتجاعی است بگذرند
اخبار روز: بخشی از مردم به اعتراض در انتخابات شرکت نکردند، اینها چه قدمی باید بردارند تا اعتراضشان دیده شود و بتوانند در تحولات آتی تاثیرگذار باشند؟
محمد امیدوار: هم بخشی از مردم که در انتخابات شرکت نکردند (مثلا نزدیک به ۵۰ درصد مردم تهران) و هم ۱٨ میلیونی که به آقای روحانی رای دادند، بدون کوچکترین شکی خواهان پایان وضعیت فاجعه بار کنونی و تغییرات اساسی هستند. بر این اساس مبارزه آن ۱٨ میلیون و میلیون ها شهروندی که در اعتراض به چارچوب های تحمیلی، تنگ و عمیقاً ارتجاعی رژیم در انتخابات شرکت نکردند، مبارزه ای جدا از هم نیست و دارای خواست های مشترکی است. من همانطور که دربالا اشاره کردم راه نجات ایران از فاجعه کنونی، مبارزه مشترک و سازمان یافته همه کسانی است که خواهان حرکت به سمت عدالت اجتماعی و تحقق حقوق و آزادی های دموکراتیک اند. باید همه تلاش های را در این زمینه به کار بست
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
.